گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مغرز نویسه گردانی: MḠRZ مغرز. [ م ُ رِ ] (ع ص )واد مغرز؛ رودبار یزناک ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رودباری که در آن گیاه غرز باشد که قسمی است از ثمام و بدترین گیاهها می باشد برای چریدن مال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی مقرض مقرض . [ م ُ ق َرْ رَ ] (از ع ، ص ) به مقراض خردکرده . خردکرده . ریزریز کرده : بهمن سفید دارچینی ، گشنیز خشک طباشیر، پوست نارنج و ترنج ، ابریش... ام مقرض ام مقرض . [ اُم ْ م ِ م ِ رَ ] (ع اِ مرکب ) موش . (یادداشت مؤلف ). موش دشتی . (مهذب الاسماء). در اقرب الموارد ابن مقرض نِمْس (جانور کوچکی است ... ابن مقرض ابن مقرض . [ اِ ن ُ م ِ رَ ] (ع اِ مرکب ) ۞ دَله . دَلَق . (مهذب الاسماء). || بعضی گویند نمس . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود