اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مفلس

نویسه گردانی: MFLS
مفلس . [ م ُ ل ِ ] (اِخ ) شاعری است از قصبه ٔ «کون آباد» ۞ هندوستان و این بیت از اوست :
جهد کن تا پیش محتاج آبرو پیدا کنی
قطره چون گوهر شود فیضش به دهقان می رسد.
و رجوع به تذکره ٔ صبح گلشن و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مفلس . [ م ُ ل ِ ] (ع ص ) محتاج . درویش . تهیدست . (از آنندراج ). کسی که فلس و پشیزی نداشته باشد. درویش . تنگدست . بی چیز. بینوا. (از ناظم الاط...
مفلس .[ م ُ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) آنکه قاضی درباره ٔ او حکم افلاس داده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هو م...
اشهب مفلس . [ اَ هََ ب ِ م ُ ف َل ْ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از رنگهای اسب است ، و آن هنگامی است که سپیدی آن صافی و روشن باشد و در آن...
مفلس دهلوی . [ م ُ ل ِ س ِ دِ ل َ ] (اِخ ) امان اﷲ مکتبدار شاعر. صاحب تذکره ٔ گلشن آرد: به معلمی اطفال گذر اوقات می نمود و نقش نگینش المفلس ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.