مقبل
نویسه گردانی:
MQBL
مقبل . [ م ُ ق َب ْ ب َ ] (ع ص ) بوسیده شده . شخص بوسیده شده . || جای بوسیده شده . (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقبیل شود. || جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقبول . جامه ٔ وصله شده . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
مقبل . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) پیش آمده و روی آورده به هر چیزی . (ناظم الاطباء). || قبول کرده شده و روی آورده شده . (آنندراج ). || (مص ) (مص م...
مقبل . [ م ُب ِ ] (ع ص ) پیش آینده و پیش رونده به جانب کسی . رو به چیزی کننده . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رو به چ...
مقبل .[ م ُ ق َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آنکه می بوسد و ماچ می کند. (ناظم الاطباء). بوسنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال : جزاء مقبل الأست ...
ربع مقبل . [ رُع ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) ربعی که میان عاشر و طالع از فلک واقع است و نظیرآن میان رابع و سابع...
مقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی جنوب ارسنجان . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان توابع ارسنجان است که در بخش زرقان ش...
مقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگ و نیمی بیشتر جنوب جشنیان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مقبل کرمانی . [ م ُ ب ِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) شرف الدین . از شعراست . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: از اجله ٔ علما و حکماست و مداح ائمه ٔ اثناعشر. از او...
محمد قهفرخی متخلص به مقبل
( متولد ۹۱۰ – ۸۳۰ هجری قمری ) قدیمیترین و اولین شاعر قهفرخی است . وی در سال ۸۳۰ هجری قمری در قهفرخ ( فرخ شهر ) به دنیا آمد ...