مقرب
نویسه گردانی:
MQRB
مقرب . [ م ُ رَ ] (ع ص ، اِ) اسبی که پیوسته نزدیک خود دارند جهت عزت و برگزیدگی ، مقربة مؤنث او و مادیان را بدان جهت نزدیک خود دارند تا گشن بدنژاد بر وی نجهد. (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ). اسبی که برای عزت و شرف پیوسته نزدیک خوددارند. (ناظم الاطباء). || شتر تنگ بسته برای سواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
مغرب شمالی . [ م َ رِ ب ِ ش ِ ] (اِخ ) ساحلی است در شمال افریقای غربی که در کنار دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس واقع است . مساحت آن 17713 ...
عنقای مغرب . [ ع َ ی ِ م ُ رِ ] (اِخ ) مرغی بود بس عظیم و درازگردن . و مُغرب ازاین جهت گویند که طیور را فرومیبرد و اطفال و دختران را نیز بلع...
دریای مغرب . [ دَرْ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) دریای مدیترانه . بحرالشام . بحرالروم : گاه گفتی که خاطر اسکندریه دارم که هواش خوش است و بازگفتی ...
خط مشرق ومغرب . [ خ َطْ طِ م َ رِ ق ُ / وَ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی است نزد ارباب هیئت واصل بین دو نقطه ٔ مشرق و مغرب که بخط ا...