مقل
نویسه گردانی:
MQL
مقل . [ م َ ](ع مص ) به کسی نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). بنگریستن . (المصادر زوزنی ). نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نگریستن به چیزی . (غیاث ) (از اقرب الموارد). || به آب فروبردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). فروبردن به آب و جز آن . (آنندراج ) (غیاث ) (از ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || فرورفتن در آب . || به دست اندک شیر مکانیدن شتر بچه را، به ترس ِشیر مکیدن وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مقل المقلة؛ در آوند انداخت سنگ را و آب بر آن ریخت برای تقسیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخن چینی کردن و بد گفتن کسی را پیش کسی . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) نوعی از شیر دادن . || تک چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریگ و خاک . و گویند: انغمس فی الماء حتی اتی بالمقل معه ؛ ای بالحصی والتراب . (از اقرب الموارد). || محل فرورفتن در دریا و منه قول لقمان : أرأیت الحبة تکون فی مقل البحر؛ ای فی مغاص البحر. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مغل . [ م َ ] (ع مص ) کسی را بد گفتن نزدیک کسی . (تاج المصادر بیهقی ). مغالة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رج...
مغل . [ م َ / م َ غ َ ] (ع اِ) شیر که زن آبستن بچه را دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شیری که زن فرزند خودرا دهد در حالی که ...
مغل . [ م َ غ َ ] (ع مص ) دردگین گردیدن شکم ستور از خوردن گیاه با خاک ۞ . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
مغل . [ م ُ غ ِل ل ] (ع ص ) جایی که غله ٔ فراوان حاصل آرد. (ناظم الاطباء). برومند. غله دهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : تا این غایت ...
مغل . [ م ُ غ َل ل ] (ع ص ، اِ) تشنه . || هر آنچه از ریع زمین و یااجرت آن به دست آید. ج ، مغلات . (از اقرب الموارد).
مغل . [ م ُ غ ُ ] (اِخ ) مردم مغلستان ومردم تاتار و ماوراءالنهر. (ناظم الاطباء). مغول . تاتار. تتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچو آن قوم ...
جغل مغل . [ ] (اِ مرکب ) شکمبه . سیرابی . (دزی ).