گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مقل نویسه گردانی: MQL مقل . [ م ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ مُقلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : به آب دولت تو رنگ داده باد وجوه به خاک درگه تو سرمه کرده باد مقل . مسعودسعد.و رجوع به مقلة شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی مقل مقل . [ م َ ](ع مص ) به کسی نگریستن . (تاج المصادر بیهقی ). بنگریستن . (المصادر زوزنی ). نگریستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نگر... مقل مقل . [ م ُ ] ۞ (ع اِ) نام درختی است و بعضی گویند صمغی است و آن را مقل ازرق ومقل مکی و مقل الیهود و مقل عربی و مقل سقلبی خوانند و گ... مقل مقل . [ م ُ ] (اِ) نوعی از عطر باشد که آن را از عود و عنبر و صندل و غیر آن سازند. بواسیر را نافع است . (برهان ). در مؤیداز بعضی کتب طبی نقل ... مقل مقل . [ م ُ ق ِل ل ] (ع ص ) اندک کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقلال شود. || اندک مال . (مهذب ال... مقل حال مقل حال . [ م ُ ق ِل ل ] (ص مرکب ) بی بضاعت . تهیدست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مرد مقل حال را به وقت گفتار اگر خود در چکاند بسیارگوی ش... مقل مکی مقل مکی. (ا. ع.). مقل ازرق* - مقل مکی -مقل الیهود - مقل عربی -مقل سقلبی - صمغ الجهود (مروارید) Bdellium صمغی است که از دو گیاه Commiphora wightii و Co... خاک مقل خاک مقل . [ ک ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مُقل ِ مَکّی . رجوع به مقل مکی شود. اطریفل مقل اطریفل مقل . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ م ُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوست هلیله ٔ کابلی و پوست هلیله ٔ زرد و آمله ٔ مقشر از هر یکی ده درم و مقل... اطریفل مقل ملین اطریفل مقل ملین . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ م ُ ل ِم ُ ل َی ْ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهت بواسیر، پوست هلیله ٔ کابلی و هلیله ٔ سیاه و پوس... مغل مغل . [ م َ ] (اِ) به معنی خواب و استراحت باشد. (برهان )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به مغلگاه شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود