اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مقمور

نویسه گردانی: MQMWR
مقمور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب شده در قمار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). باخته در قمار :
و آن گلبن آراسته ناکرده قماری
از جامه برهنه شده چون مردم مقمور.

امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 343).


پادشاه بود و کودک و مقمور به چنان زخمی . (چهارمقاله ص 70).
- امثال :
اخجل من مقمور ۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (اِ) بدی و شر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
مغمور. [ م َ ] (ع ص ) پوشیده در آب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).- مغمور چیزی شدن (گشتن ) ؛ محاط در آن شدن . مشمول آن شد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.