اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مل

نویسه گردانی: ML
مل . [ م َل ل ] (ع مص ) خمیر در زیر آتش کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). به خاکستر گرم کردن نان و گوشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در خاکستر گرم داخل کردن نان و گوشت را و پختن وکباب کردن آن را. (از اقرب الموارد). || کوماج کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || در خدرک درکردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). در اخگر داخل کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || به آتش راست و درست کردن تیر و کمان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتافتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شتافتن در راه رفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جامه یک درز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نخستین دوختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوختن نخستین جامه پیش از دوباره دوزی . (از اقرب الموارد): مل الثوب ؛ به دوخت نخستین قبل از کف ۞ دوخت آن جامه را. (ناظم الاطباء). || دراز گشتن سفر بر کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به ستوه آمدن . (دهار) (از اقرب الموارد). || عرق کردن تب دار. || دگرگون شدن از بیماری یا اندوه چنانکه گویی در خاکستر داغ یا بر روی اخگر است . || دگرگون کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || (ص ) رجل مل ؛ مرد به ستوه آمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
مل . [ م ُ ] (اِ) نبیذ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 322). شراب انگوری . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ) (آنندراج ). می و شراب انگوری و هر ما...
مل . [ م ُ ] (اِ) به لغت اندلس دوایی است که آن را پر سیاوشان گویند. (برهان ).
مل . [ م ِ ] (فعل نهی ) مخفف «مهل » فعل نهی از«هلیدن ». (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مل که چشم بد بر آن عارض رسدزود درده بانگ تکبیر ای ...
مل . [ م ِ ] (اِ) موی را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی موی باشد مطلقاً اعم از موی سر و موی ریش و اعضای دیگر از انسان و حیوان . (برهان )....
مل . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بهمئی ...
مَل° به فتحه میم به معنای آمادگی گاو ماده برای جفت گیری است که به صورت «این گاو° مل آمده است» استفاده می شود. این لغت در اکثر گویشهای پهلوی\پارسی استف...
به ضم م. گردن به گویش کازرونی(ع.ش)
مَل به معنی​ میش وحشی در لهجه مردم غور
مُل به معنی کیر و چول پسر بچه نابالغ و کیر نا ختنه در لهجه پارسی مردم غور
مل. {مِ} (ا.). مل را در انگلیسی خاک مرمر marble dust گویند و به گرد مرمر نیز معروف است. گاه این گرد از سنگ مرمر تهیه می شود. مل و سنگ آهک هر دو دارای ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.