مل
نویسه گردانی:
ML
مَل° به فتحه میم به معنای آمادگی گاو ماده برای جفت گیری است که به صورت «این گاو° مل آمده است» استفاده می شود. این لغت در اکثر گویشهای پهلوی\پارسی استفاده میشود. در زبان دری، زبان اشکانی\خراسانی\بدخشانی که زبان رسمی شهر های بزرگ ایران می باشد، به آن فحل
گویند. در زبان انگلیسی به آن Estrus میگویند.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مل . [ م ُ ] (اِ) نبیذ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 322). شراب انگوری . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ) (آنندراج ). می و شراب انگوری و هر ما...
مل . [ م ُ ] (اِ) به لغت اندلس دوایی است که آن را پر سیاوشان گویند. (برهان ).
مل . [ م ِ ] (فعل نهی ) مخفف «مهل » فعل نهی از«هلیدن ». (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مل که چشم بد بر آن عارض رسدزود درده بانگ تکبیر ای ...
مل . [ م ِ ] (اِ) موی را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی موی باشد مطلقاً اعم از موی سر و موی ریش و اعضای دیگر از انسان و حیوان . (برهان )....
مل . [ م َل ل ] (ع مص ) خمیر در زیر آتش کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). به خاکستر گرم کردن نان و گوشت را. (منتهی الارب ) (آنندر...
مل . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بهمئی ...
به ضم م. گردن به گویش کازرونی(ع.ش)
مَل به معنی میش وحشی در لهجه مردم غور
مُل به معنی کیر و چول پسر بچه نابالغ و کیر نا ختنه در لهجه پارسی مردم غور
مل. {مِ} (ا.). مل را در انگلیسی خاک مرمر marble dust گویند و به گرد مرمر نیز معروف است. گاه این گرد از سنگ مرمر تهیه می شود. مل و سنگ آهک هر دو دارای ...