مل
نویسه گردانی:
ML
مَل° به فتحه میم به معنای آمادگی گاو ماده برای جفت گیری است که به صورت «این گاو° مل آمده است» استفاده می شود. این لغت در اکثر گویشهای پهلوی\پارسی استفاده میشود. در زبان دری، زبان اشکانی\خراسانی\بدخشانی که زبان رسمی شهر های بزرگ ایران می باشد، به آن فحل
گویند. در زبان انگلیسی به آن Estrus میگویند.
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مل ء. [ م ِل ْءْ ] (ع اِ) پُری .ج ، املاء. (از منتهی الارب ). پری و آنچه پر کند آوند را. (ناظم الاطباء). آنچه در آوند گنجد وقتی که پر باشد. مل...
گل مل . [ گ ُ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان واقع در 35هزارگزی جنوب باختری اردستان و 19هزارگزی شمال راه شوسه ٔ اردستا...
مل تنک . [م ُ ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) به معنی تنک شراب باشد یعنی شخصی که حوصله در شراب خوردن نداشته باشد و او را مَل تَنگ هم می گویند. (برهان...
مل تنگ . [ م ُ / م َ ت َ ] (ص مرکب ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مل میان . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برده سره است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 600 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
مل سوخته . [ م ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بردخون است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 221 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
مل و مردنی . [ م ِ ل ُ م ُ دَ ] (ص مرکب ) آدم ضعیف و رنجور. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).