اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملاءة

نویسه گردانی: MLAʼ
ملاءة.[ م ُ ءَ ] (ع اِمص ) زکام . (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زکام از امتلاء. (از اقرب الموارد). || سستی شتر از دیر بستگی بعدرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ملاءة. [ م ِ / م ُ ءَ ] (ع اِمص ) گرانی که از امتلا پدید آید. (ناظم الاطباء).
ملاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِ) هیئت پُری . (ناظم الاطباء).
ملاءة. [ م ُ ءَ ] (ع اِ) چادر. ج ، مُلاء. (مهذب الاسماء).چادر. (دهار). چادر یک لخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فجمعهم و ...
ملاءة. [ م َ ءَ ] (ع مص ) زکام زده گردیدن .(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زکام زده گردیدن از امتلاء. (از اقرب الموارد). || توانگر مالدا...
ملاءة. [ م َ / م ِ ءَ ] (ع مص ) مَلأ. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مَلأ شود.
ملاءة. [ م ِ ءَ ] (ع اِمص ) هیئت پُر شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هیئت امتلاء. و گویند: هو حسن الملاءة؛ ای الامتلاء.(از اقرب الموارد). || ...
ملاة. [ م َ ] (ع اِ) دشت سنگریزه و سراب ناک . ج ، مَلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). دشت سنگریزه ناک و سراب ناک . (ناظم الاطب...
ملاه . [ م َ ] (اِ) گیاهی که از آن حصیر سازند و دوخ نیز گویند. (ناظم الاطباء).
ملاح . [ م َل ْلا ] (ع ص ، اِ) کشتیبان . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشتیبان و این مأخوذ از مَلح...
ملاح . [ م ِ ] (ع اِ) باد که کشتی بدان روان گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توبره . (منتهی الارب ) (آن...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.