ملک
نویسه گردانی:
MLK
ملک . [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن ولی زن را از نکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خمیر سخت و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیک سرشتن آرد. (المصادر زوزنی ): ملک العجین ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت خمیر گردید. (ناظم الاطباء). || توانا گردیدن و قادر شدن بچه آهو بر پیروی مادر. (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد): ملک ولد الظبی امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی مادر خود. (ناظم الاطباء). || ملک علی الناس امرهم ؛ پادشاه مردم شد و متولی امور ایشان گشت . (ناظم الاطباء). ملک علی فلان امره ؛ مستولی بر امر فلان گردید. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
ینگی ملک . [ ی ِ م ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزچلوی بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 8000گزی باختر کمیجان ، سر راه عمومی کمیجان به همدان ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مُلکِ دارا/داریوش سوم، آخرین شاه هخامنشی. ملک . [ م ُ ] (ع اِ) پادشاهی . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : الملک یبقی مع الک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
- ملک یمین؛ (اصطلاح فقه) بهمعنی کنیز و غلام، چه یمین در لغت بهمعنی غلبه است و غلام و کنیز از غلبهی اسلام میآیند... مجازاً غلام و کنیز زرخرید را نی...
ملک اَیاز (درگذشته ۴۴۹ هـ. ق) پسر آیماق ابوالنجم، با نام کامل ابوالنجم ایاز بن اویماق یک برده تُرکتبار بود که علاقه سلطان محمود غزنوی به او مشهور است...
ملک منظر. [ م َ ل َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) آنکه رخسار وی مانند فرشته باشد. (ناظم الاطباء). فرشته روی . ملک سیما. ملک طلعت . زیباروی .
ملک میان . [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیاهکل رود است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
ملک نهاد. [ م َ ل َ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) فرشته سرشت . پارسا و بی مکر و بی حیله . (از ناظم الاطباء). که سرشت و خصلت فرشتگان دارد. نیک نهاد. پاک ...
ملک گیری . [ م ُ ] (حامص مرکب ) ریاست و حکومت . (ناظم الاطباء). کشورستانی . کشورگشایی : چون ... به بلاد عراق آمد (ملکشاه ) خصمی چون قاورد عمش...