منا
نویسه گردانی:
MNA
منا. [م َ ] (ع اِ) یک من یا پیمانه ای است . مَنَوان و مَنَیان مثنی . ج ، اَمناء، اَمنی ، مَنی ّ، مُنی ّ. (منتهی الارب ). پیمانه ای که آن را من نیز گویند و یا پیمانه ای که بدان روغن پیمانه کنند. (ناظم الاطباء). پیمانه ای 4 که بدان روغن و جز آن پیمایند، یا میزانی که بدان وزن کنند معادل دو رطل . و در صحاح گوید که آن فصیحتر از «من » است . (از اقرب الموارد). من که در وزن و سنجیدن مقرر است . (غیاث ) (آنندراج ). چیزی که بدان وزن کنند و اصمعی گوید که آن معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 324). وزنی معادل دو رطل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به وزن دراهم دویست و پنجاه و هفت درهم و سبع درهم تحقیقاً، و به وزن اساتیر چهل استار. (یادداشت ایضاً). رجوع به من شود. || وزن ومقدار نقدی است که در عهد عتیق مذکور است و مقابل یکصد شاقل است . (قاموس کتاب مقدس ). || اندازه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقدار و اندازه . (غیاث ) (آنندراج ). || مقابل و پیشاپیش . گویند: داری منا داره ؛ ای حذاؤها. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مقابل و رویاروی . (ناظم الاطباء). برابر. || به معنی منازل نیز آمده و بر این تقدیر مخفف منازل باشد. (غیاث ) (آنندراج ). در شعر لبید مراد از منا، منازل می باشد. (ناظم الاطباء). در قول لبید: «درس المنا بمتالع فابان » اصل کلمه منازل است و آن ضرورت قبیحی است . (از اقرب الموارد). || دو کفه ٔ ترازو. || مرگ . || آهنگ . || تقدیر خدای تعالی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
منا. [ م َ ] (هزوارش ، ص ) به لغت زند و پازند به معنی گشاد و فراخ باشد و آن را شایگان هم می گویند. (برهان ) (آنندراج ). به لغت زند و پازند، ...
منا. [ م ُ ] (ع اِ) ج ِ مُنْیَة. (دهار). امیدها چرا که جمع مُنْیَة است که به معنی آرزو ومقصد باشد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مُنی ̍ شود.
منا. [ م ِ ] (اِخ ) موضعی است در مکه ٔ معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث ) (آنندراج ). آنجا که قربان کنند در حج . ...
اری منا. [ اِ م ِ ] (اِخ ) یکی از آخرین پادشاهان وان معاصر پادشاهی ماد در ایران . (ایران باستان ص 377).
تراکی منا. [ تْرا / ت ِ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نمونه ای از راسته ٔ تراکومدوز. رجوع به تراکومدوز شود.
سخنى از پیامبر (ص) در مورد سلمان فارسى ایست به این معنى که:سلمان از ما اهل بیت است.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ویپ (سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ)
نِژید (سنسکریت: نِشیدهَ)
نِهیژ (کردی: نِهیشتَن)
من ا. [ م ُ نُل ْ لاه / م ِ نِل ْ لاه / م َ نَل ْ لاه ] (ع ق مرکب ) لفظی است موضوع برای قسم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسمی است که بر...
منع. [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن . (المصادر زوزنی ). بازداشتن کسی را از کاری و چیزی . (منتهی الارب ) (آنند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.