اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مناصب

نویسه گردانی: MNAṢB
مناصب . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنصِب . ۞ (آنندراج ) (اقرب الموارد). منصبها. رتبه ها و درجه ها. (از ناظم الاطباء) :
این مناصب که دیده ای جزوی است
کار کلی هنوز در قدر است .

انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 60).


نه در مناصب اقران حسد بیازارد
نه در صدور بزرگان طمع برنجاند.

انوری (ایضاً ص 144).


در دولت خسرو ملک آسایشها دید و مناصب خطیر را متقلد شد. (لباب الالباب چ نفیسی ص 96).
در نخستین پایه ٔ جاهت مناصب غرق شد
باش تا زین پس چه خواهد کرد فیض آسمان .
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 310).
مناصب اعمال در نصاب استحقاق و استیهال مقرر گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 365). بعضی به مناصب بزرگ رسیدند و از نامداران آفاق گشتند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 28). مثار غل و غش نیست الا محبت دنیا و طلب حظوظ و مناصب آن . (مصباح الهدایه چ همایی ص 240). وجود تنازع و تمانع، مناصب و مطالب دنیوی [ است ] که بیشتر دلها به علت طلب آن معلول اند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 14). آنگاه امیر چوپان ... طایفه ای را از مناصب معزول ساخت . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 205).
- اصحاب (ارباب ) مناصب ؛صاحبان درجه ها. دارندگان رتبه ها. درجه داران . صاحبان منصب : قضا را سلطان در آخر عهد دولت خود جمله ٔ اصحاب مناصب دیوان قدیم را تبدیل و تغییر فرمود. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 33). ثقةالملک و امیر عمید بزرگ را که از کبار اصحاب مناصب سمرقند بودند به تحصیل آن نامزد... کرد (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج ص 96).
|| ج ِ مِنصَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به همین کلمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مناصب .[ م ُ ص ِ ] (ع ص ) بدی آشکار کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مناصبة شود.
منعصب . [ م ُ ع َ ص ِ ] (ع ص )سخت شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). سخت شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انعصاب شود.
مناسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) مشاکل . مشابه . هم شکل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دارای مناسبت و مشابهت و موافقت . (ناظم الاطباء) :...
همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست: پسژگ pasažag (پارتی: passažag) ساچه sāce (سغدی) انساک ansāk (سغدی) اشینده ashinde (سغدی: ash...
مناسب خوان . [ م ُ س ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) که به اقتضای موقع و محل ،اشعار مناسب خواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مناسب سازی به معنای اصلاح محیط و تدارک وسایل حمل و نقل است، به طوری که افراد معلول قادر باشند تا آزادانه و بدون خطر در محیط پیرامون خود اعم از اماکن ع...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها، سیونا syonã می باشد که واژه ای سنسکریت است
مناسب خوانی . [ م ُ س ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خواندن اشعار مناسب به اقتضای موقع و محل . حالت و چگونگی مناسب خوان . رجوع به مدخل قبل شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.