مناسب
نویسه گردانی:
MNASB
همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، اینهاست: پسژگ pasažag (پارتی: passažag) ساچه sāce (سغدی) انساک ansāk (سغدی) اشینده ashinde (سغدی: ashyande)*** فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
مناسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) مشاکل . مشابه . هم شکل . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دارای مناسبت و مشابهت و موافقت . (ناظم الاطباء) :...
مناسب خوان . [ م ُ س ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) که به اقتضای موقع و محل ،اشعار مناسب خواند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مناسب سازی به معنای اصلاح محیط و تدارک وسایل حمل و نقل است، به طوری که افراد معلول قادر باشند تا آزادانه و بدون خطر در محیط پیرامون خود اعم از اماکن ع...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین آنها، سیونا syonã می باشد که واژه ای سنسکریت است
مناسب خوانی . [ م ُ س ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خواندن اشعار مناسب به اقتضای موقع و محل . حالت و چگونگی مناسب خوان . رجوع به مدخل قبل شود.
مناصب . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنصِب . ۞ (آنندراج ) (اقرب الموارد). منصبها. رتبه ها و درجه ها. (از ناظم الاطباء) : این مناصب که دیده ای جزوی...
مناصب .[ م ُ ص ِ ] (ع ص ) بدی آشکار کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مناصبة شود.
منعصب . [ م ُ ع َ ص ِ ] (ع ص )سخت شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). سخت شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انعصاب شود.