اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منام

نویسه گردانی: MNAM
منام . [ م َ ] (ع اِ)خواب . (مهذب الاسماء) (دهار). نوم . (اقرب الموارد) : و من آیاته منامکم باللیل و النهار. (قرآن 23/30). پرده دار قوت ارادی به سبب یقظت و منام گاه پرده بردارد گاه فروگذارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 300). یکی از آن تقلیل طعام ، دوم قلت منام . (مصباح الهدایه چ همایی ص 163). اما شرط چهارم قلت منام است . (مصباح الهدایه ایضاً ص 166). پس حق نفس در مآکل و مشارب و استراحت و منام . (مصباح الهدایه ایضاً ص 71).
جنود وحش شدند از منام خود بیدار
وفود طیر شدند از مقام خود طایر.

جامی .


- بی منام ؛ بی خواب :
روی این انوار عالم سوی ما
بر مثال چشمهای بی منام .

ناصرخسرو.


- لامنام ؛ بی خواب . آنکه خواب ندارد. آنکه نخوابد: داور بیدار و حی لامنام سلطان منام را بر شهرستان حواس آن جناب استیلا داده ، حوا را از استخوان پهلوی چپش بیافرید. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 20).
|| آنچه شخص خفته در خواب ببیند. حُلم . ج ، منامات . (از اقرب الموارد) (از المنجد). آنچه در خواب ببینند. رؤیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قال یا بنی اًنی أری ̍ فی المنام أنی أذبحک فانظر ماذا تری ̍. (قرآن 102/37).
آن دهد مر ترا ملک در ملک
که ندید ایچ پادشه به منام .

فرخی .


سر از روی بالین برآرد بصیر
اگر بیند اکمه ورا در منام .

سوزنی .


بعد از آن ترسا درآیددر کلام
که مسیحم رو نمود اندر منام .

مولوی .


گفتمش کی بینمت ای خوشخرام
گفت نصف اللیل لکن فی المنام .

نهائی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


۞
|| جای خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خوابگاه و جای خواب و بستر. (منتهی الارب ). جای خفتن و خوابگاه . (غیاث ). || در مقابل واقعه : بیان این سخن آن است که هریک از واقعه و منام منقسم می شود به سه قسم . (مصباح الهدایه چ همایی ص 172). رجوع به منامات معنی دوم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
منام . [ م ِ ] (اِخ ) ۞ رودی در کشور تایلند با هزار و دویست کیلومتر طول که ازبانکوک می گذرد و در خلیج سیام می ریزد. (از لاروس ).
منعم . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) مالدار و نعمت دهنده . (آنندراج ). آنکه احسان و نیکویی می کند و نعمت دهنده و کریم و نیکوکار و جوانمرد و سخی و باهمت . ...
منعم . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) احسان کرده شده و نیکویی کرده شده . (ناظم الاطباء) : وین عید همایون به تو برفرخ و میمون تو منعم ۞ و آن کس که تو ...
منعم . [ م َ ع َ ] (ع مص ) نِعمَة. دارای رفاهیت و آسایش گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نعمة شود.
منعم . [ م ُ ن َع ْ ع َ] (ع ص ) سخن نرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ): کلام منعم ؛ سخن نرم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در نعمت . مرف...
منعم . [ م ِ ع َ / م ُ ع ُ ] ۞ (ع اِ) جاروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.