منصور
نویسه گردانی:
MNṢWR
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن فلاح بن محمدبن سلیمان یمنی ، مکنی به ابوالخیر و ملقب به تقی الدین (متوفی به سال 680 هَ . ق .) نحوی است و مؤلفاتی دارد که از آن جمله است : «الکافی » و «مغنی » در نحو مشتمل بر چهار جلد. و رجوع به اعلام زرکلی و کشف الظنون و روضات الجنات ص 455 شود.
واژه های همانند
۱۳۲ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۳ ثانیه
منصور. [ م َ ](اِخ ) ابن الناصربن علناس ششمین از بنی حماد که در سال 481 تا 498 امارت داشت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن نصربن عبدالرحیم کاغذی ، از مردم سمرقند و کاغذ منصوری منسوب بدوست . (از یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منصوری شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن نوح سامانی ، مکنی به ابوصالح (مدت امارت از 350 تا 366 هَ .ق .) ششمین امیر سامانی . بعد از برادر خود عبدالملک بن نوح...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن نورالدوله دبیس بن علی بن مزید اسدی ، ملقب به بهاءالدوله و مکنی به ابوکامل امیرحله (متوفی به سال 479 هَ . ق .)....
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بلکین بن زیری بن مناد الصنهاجی (متوفی به سال 386 هَ . ق .) صاحب افریقیه . دومین از سلسله ٔ بنی زیری ، بعد از ...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابوجعفربن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس ، دومین خلیفه ٔ عباسی (مدت خلافت از 136 تا 158 هَ . ق .). بعد از فوت برادرش سفاح ...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابوطاهر اسماعیل ، سومین از خلفای فاطمی (از 334 تا 341 هَ . ق .). (از طبقات سلاطین اسلام ص 61). اسماعیل بن محمدبن عبیداﷲ ...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابوالعجب ، شعبده باز و تردست معروف و او می گفت که برای معتمد خلیفه بازی کرده است . (ابن الندیم ) (یادداشت مرحوم دهخدا)...
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابوعلی آمر باحکام اﷲ. رجوع به آمر باحکام اﷲ و ابوعلی منصور شود.
منصور. [ م َ ] (اِخ ) ابوعلی حاکم بامراﷲ. رجوع به حاکم بامراﷲ منصوربن العزیز شود.