منظره . [ م َ ظَ رَ
/ رِ ] (از ع ، اِ) منظرة. رجوع به منظرة شود. || کوشک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). خانه بر طبقه ٔ برین .خانه بر بلندی . قسمت مرتفع از قصر و کاخی چون ایوان بی در. (از یادداشت مرحوم دهخدا). منظر
: ای منظره و کاخ برآورده به خورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان .
دقیقی .
جایی در او چو منظره عالی کنم
جایی فراخ و پهن چو میدان کنم .
ناصرخسرو.
مگر روزی شاه شمیران بر منظره نشسته بود و بزرگان پیش او. (نوروزنامه ).
درون منظره ٔ وهم تست بیش از عقل
برون کنگره ٔ مجد تست قصر قصور.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص
376).
ای تن از حجره ٔ دل رخت هوس بیرون نه
تا دلت منظره ٔ رحمت یزدان گردد.
کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص 8).
بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سر.
مولوی .
رجوع به منظر شود.
-
چارم (چهارم ) منظره ؛ فلک چهارم
: برده به چارم منظره مهره برون از ششدره
نزل جهان را از بره صد خوان نو پرداخته .
خاقانی .
|| چشم انداز. دورنما. (یادداشت مرحوم دهخدا). دورنمایی از صحنه های طبیعت همچون کوه و جنگل و باغ و روستا.