منعدی
نویسه گردانی:
MNʽDY
منعدی . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) مسری و دارای سرایت . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
منادی . [ م ُ ] (ع ص ) ندادهنده که برای اظهار امر حاکم در شهر می گردد. (غیاث ) (آنندراج ). آنکه ندا می کند وبه آواز بلند مردم را برای امری آگ...
منادی . [ م ُ دا ] (ع ص ) خوانده شده یعنی ندا داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). خوانده شده و نداشده . (ناظم الاطباء). خوانده . آوازکرده . (یادداشت ...
منادی گر. [ م ُ دا گ َ / م ُ گ َ ] (ص مرکب ) جارزننده . جارچی . آنکه خبری را به بانگ بلند به آگاهی عموم برساند : بگشتی منادی گری در سپاه که ...
منادی گری . [ م ُ دا گ َ / م ُ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل منادی گر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منادی گر شود.
منادی گاه . [ م ُ دا / م ُ ] (اِ مرکب ) محل ندا زدن . جای جار زدن . جایی که به آوازبلند مطلبی را به آگاهی همگان برسانند : بر منادی گاه کن ای...
منادی بلوطک . [ م ُ ب َطَ ] (اِخ ) دهی از بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز است و 148 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).