منقرض
نویسه گردانی:
MNQRḌ
منقرض . [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص )بریده شونده و درگذرنده . (آنندراج ). بریده شونده . (غیاث ). انقراض یافته و درگذشته و بریده شده و قطعشده و نابود و منعدم . (ناظم الاطباء). برافتاده . ورافتاده .
- منقرض شدن ؛ از بین رفتن . نابود شدن .ورافتادن : گفتند پیران بنی اسرائیل منقرض شدند و تو کودکان ایشان را می کشی نسل ایشان منقطع شود. (ابوالفتوح ).
- منقرض کردن ؛ نابود کردن . از بین بردن . برانداختن .
|| وقت درگذشته و فانی شده . || دندانه دندانه شده . || خردشده . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
منقرض . [ م ُ ق َ رَ ] (ع اِ) انقراض . پایان . نهایت . آخر.وقت انقراض : ذکر هر یک تا منقرض زمان چون چشمه ٔ خورشید تابان خواهد بود. (جهانگشای ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: افسنیک afsenik (پهلوی) ویگانیک vigānik (پارتی).***فانکو آدینات 09163657861