منقی . [ م ُ ن َق ْ قی ] (ع ص ) پاک و صاف کننده از آلایش . (غیاث ). آنکه پاک می کند. (ناظم الاطباء): طلای ابهل با انگبین منقی قروح خبیثه است . (منتهی الارب )(یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه گندم پاک کند. (مهذب الأسماء) (از انساب سمعانی ). بوجار. گندم پاک کن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اِ) طریق . و مُنَقّی ̍ نیز ضبط شده است
۞ . (از اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد شود.