گفتگو درباره واژه گزارش تخلف منه نویسه گردانی: MNH منه . [ م َ ن َ ] (اِ) مینا ۞ را در ایران منه میگفتند و آن بر دو قسم بود: منه ٔ مادی که به وزن امروز 561 گرم بود و منه ٔ پارسی که معادل 420 گرم بود ۞ . (ایران باستان ج 2 ص 1497). رجوع به تالان شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۹ ثانیه واژه معنی منه منه . [ م ِ هَُ ] (ع حرف جر + ضمیر) ۞ در عربی به معنی ازاو. (برهان ) (آنندراج ): و منه ؛ و از اوست . او راست .(یادداشت مرحوم دهخدا). حاشیة من... منه منه . [ م َ ن َه ْ ] (اِ) فک اسفل که چانه و مرتبه ٔ پائین دهان باشد. (برهان ). فک را گویند و آن را چانه نیز نامند. (جهانگیری ). زنخ که آن ر... منه ئی منه ئی . [ م ِ ن ِ ] (اِخ ) ۞ رجوع به منس شود. یک منه یک منه . [ ی َ / ی ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) یک منی . به وزن یک من . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یک منی شود. مبدل منه مبدل منه . [ م ُ دَ لُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) بدل آورده شده از آن . آنچه از آن بدل آرند. کلمه ای که کلمه ٔ دیگر بدل آن آید:ج... مشتکی منه مشتکی منه . [ م ُ ت َ کا م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) موضوع شکایت و شکوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مفروق منه مفروق منه . [ م َ قُن ْ م ِن ْه ْ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد بزرگتر که عدد خرد را از آن بیرون کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کاهش یاب . (... مستنجی منه و با این همان نجاستهای نامیده می شود که آلوده کند پیش و پس آدمی را، مانند: شاشه و ککه. برگرفته از کتاب فقه چارمذهب به زبان عربی مالابد منه مالابد منه . [ ب ُدْ دَ م ِ ن ْ ه ْ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) ۞ آنچه از آن گزیری نیست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گوئه منه پن فو گوئه منه پن فو. [ ءِم ِ ن ِ پ َ ف ُ ] (اِخ ) ۞ مرکز بخش لوار آتلانتیک ۞ از ناحیه ٔ شاتوبریان ۞ دارای 5300 تن جمعیت . این شهر مرکز فروش مح... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود