اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

منیر

نویسه گردانی: MNYR
منیر. [ م ُ ن َی ْ ی َ ] (ع ص ) جامه ٔ دوپوده . یقال : ثوب منیر؛ ای منسوج علی نیرین . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
تا درکشد ابری که ز بلغار درآمد
کرباس منیر به سر کوه دماوند.

امیر معزی (دیوان ص 180).


- منیر رازی ؛ نوعی پارچه ٔدوپوده از ری : و اما فی الخریف فالمنیر رازی و ملحم المروزی . (غرر اخبار ملوک الفرس ص 710).
|| پوست گنده و سطبر. (آنندراج ). پوست ستبر گنده . (ناظم الاطباء). جلد غلیظ. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
منیر. [ م ُ ] (ع ص ) روشن و روشن کننده . (آنندراج ). روشن و تابان و درخشان . (ناظم الاطباء). روشن . (مهذب الأسماء) : ... و من الناس من یجادل...
منیر. [ م ُ ] (اِ) فُک ۞ ، خرس آبی . خرس دریایی . خوک بحری . (از دزی ج 1 ص 7).
منیر. [ م ُ ] (اِخ ) مولدش دارالسلطنه ٔ لاهور است و خلف الصدق ملا عبدالحمید ملتانی بود. اما در عین شباب سرپنجه ٔ اجل بازوی امیدش برتافت . مثن...
ابن منیر. [ اِ ن ُ م ُ ] (اِخ ) یکی از خطاطان و محررین مشهور. (ابن الندیم ).
ابن منیر. [ اِ ن ُ م ُ ] (اِخ ) قاضی ناصرالدین احمدبن محمد اسکندرانی .از علما و ادبای مشهور مصر در اسکندریه . دو بار منصب قضا و خطابت داشت . او...
ابن منیر. [ اِ ن ُ م ُ ] (اِخ ) ابوالحسین احمدبن منیربن احمدبن مفلح الطرابلسی الملقب به مهذب الملک عین الزمان . او شاعری مشهور و صاحب دیوا...
قاضی ابن منیر. [ اِ ن ُ م ُ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن منصور. رجوع به ابن منیر قاضی ناصرالدین احمد و احمدبن محمدبن منصور شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.