اجازه ویرایش برای همه اعضا

منیر طه

نویسه گردانی: MNYR ṬH
منیر طه، شاعر، نویسنده و اولین زن ترانه سرای ایران و زنی مشخص در تاریخ نهضت ملی و پویندۀ راه مصدق یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۸ مارس ۲۰۰۹ پرویز داورپناه بزرگ احمد آباد، خیالت آسوده باد به سال و ماه و روزت، نرفته هیچی از یاد منیر طه: از قطعۀ مصدق عزیزم، تولدت مبارک ازمنیر طه خواستم شرح حالش را برایم بنویسد، آب پاکی روی دستم ریخت و گفت: شرح حال نویسی را دوست ندارم. به شرح و احوال خود پرداختن آسان نیست همیشه در میمانم که چه بنویسم، تازه آنچه هم که بنویسم باز من نیست. از شناسنامه یابیخوشم نمیآید. گوهر بیتناسبِ من، در مشاغل و مواجب و مناصب، کجا و کی به دنیا آمدم و کجا و کی از دنیا خواهم رفت و این همه در چه روز و چه سالی اتفاق افتاد، نمیگنجد. به همین جهت است که هنوز هم به درستی نمیدانم چه سالی دیپلم گرفتم، کی استخدام شدم و حقوقم چقدر بود. نه وقت گشتن و پیدا کردنش را دارم و نه دانستنش را ضروری میدانم. هنوز هم حساب کتاب زندگیم در هم ریخته است و کاری هم به کارشان ندارم دقت و ممارست در احوالات دنیائیم کار دنیای من نیست. همگان را نمیتوان درکشوی میز اداره یا در دفتر حضور و غیاب مدرسه و مکتب جستجو کرد. لازم است خوانده شوند، دیده شوند و شنیده شوند. باید سردی و گرمی پوستشان را لمس کرد، مسیر نگاهشان را دریافت و به خاموشی و خود جوشی ذهنشان توجه کرد و این زمان میطلبد که در حوصلة این زمانه نیست. همچنانکه در حوصلۀ برخی هم که در حق من نوشته اند نبوده است و آنچه هم که نوشته اند عاری از اشتباه نیست تا بدانجا که از سرِ همین بی حوصلگی به نامم هم در سر آغاز نوشته ها یا روی جلد کتاب هایم توجه نکرده چیزی بر آن افزوده یا چیزی از آن کاسته یا به سلیقۀ شخصی ساختمانش را در هم ریخته اند که اینهمه از فرهنگ خود مختاری و پرورش نیافتۀ ما سر می زند. شنیده بودم، تولد منیر طه روز ۸ مارس است. با احتیاط پرسیدم: ۸ مارس را می شناسید؟ روز جهانی زن را می گویم. گرچه این روز در تقویم کشور ما وارد نشده است. اما این روز در شناسنامه ی زنِ آزاده ای ثبت است که شاعر و اولین ترانه سرای ایران است و حال می دانم، چرا ۸ مارس روز زن است و باید به زنان احترام گذاشت. بالاخره پس ازگفتگوی مکرر، به طول زمان، شرحی ارائه داد. زادگاه و شناسائی منیر درتبریز دلاورخیز زاده شد و در تهران بالید و رشد کرد. ازخانواده ای میآید هنر دوست و پیشْ زمان. پدرش تار مینواخت و موسیقی شناس بود. او را که خردسال و کودک بود به همراه خود به کنسرت های روح الله خالقی درانجمن موسیقی ملی میبُرد. وی درآنجا خالقی، بنان و دیگر نوازندگان را شناخت. مادرش با نواختن تار و ارگ آشنا و ازشاگردان دورة اول کلاس رقص مادام یلنا بود، بعداً منیر را هم با خود به آن کلاس ها برد. منیر میگوید چابک پائی مادرم در رقص های شالاخو و لزگینکا کم نظیر داشت. شعر و موسیقی درفامیل و درخانوادة پدر و مادرش (مرتضوی) موروثی است. پدر بزرگش (پدرمادرش) نی مینواخت و به ترکی شعر میگفت. بزرگ خانوادة مرتضوی سخندان و دکتر منوچهر مرتضوی استاد دانشگاه و رئیس پیشین دانشگاه آذرآبادگان، پژوهشگر و نویسندة «مکتب حافظ» و ادیب و شاعری توانا و آگاه است. زنان این خانواده اوقاتشان به فراگیری زبان و کاردستی در مدرسه فرانسوی کاتولیک ها (در تبریز) میگذشت و از چابک سوارانِ دشت ها و کوه پایه های آذربایجان بودند. منیر از دو سالگی تحت مراقبت و تربیت عمهاش قرارگرفت (پدر و مادرش جدا شدند) این چیزی را برای او عوض نکرد زیرا آنها خویشان نزدیک بودند. اینجا هم همان بساط بر قرار بوده است. همسر عمهاش که به مانند پدر، دوستش میداشت، ویلون را در مکتب صبا آموخته بود و آواز رسا و خوشی هم داشت. عمهاش هرآنچه مقدور بود در تعلیم و تربیت منیر کوتاهی نکرد. دوازده ساله بود که علی تجویدی را برای آموزش موسیقی به خانه دعوت کرد و منیر که صدای ساز و آواز از زندگیش جدا نبود، حرمت و حریم والای موسیقی را در کنار این استاد یگانه آموخت و شناخت و طولی نکشید که ترانه سرای آهنگ های جاودانیش شد. منیر نخستین ترانه را در چهارده سالگی بر روی نخستین آهنگ استادش علیتجویدی به نام «شب مهتاب» نوشت و این ترانه را با نام شهرزاد با گروه موسیقی تجویدی، به همراهی آواز حسین قوامی (فاختهای) در رادیو خواند. سپس ترانه های دیگر بر دیگر آهنگ های استاد نوشت که بهرام سیر، امین الله رشیدی و رومی خواندند. در دورة دانشکده ترانه های متفاوت تری نوشت که در برنامه گلها اجرا شد. او در برنامة گلهای رنگارنگ با آهنگساز ترانه ها علی تجویدی و خوانندگان طراز اولی چون بنان و مرضیه همکاری کرد. میگوید پس از اخذ دیپلم از دانشگاه رم و باز گشت به ایران، با وجود وقت ِکم و مسؤلیت سنگینِ زندگی که بر دوش داشتم باز هم گاه گاه با تجویدی در بارة شعر و آهنگ تبادل نظر میکردیم. سالِ پیش از انقلاب چند آهنگ بسیار زیبا ساخته بودکه کلامش را نوشتم. او خوانندة تازه نفسی را تربیت میکرد تا به وقتش این ترانه ها را بخواند ولی وقت تنگ آمد و انقلاب بهمن و پیامدهایش رسید و ترانه ها ناخوانده ماند و اجرا نشد. منیرطه بعداز مهاجرت نامش را در شکوه گذشتهاش حفظ کرد و جز چند ترانه در همان مایه و پایۀ دیگر ترانه هایش ننوشت . ترانه های بهار بهارون و میگن که جنگه جنگه از کارهای بعداز مهاجرتش است (آهنگ و شعر منیر طه، تنظیم کننده فرید فرجاد، خواننده شهلا سرشار. ترانة جنگه جنگه را به وقت جنگ ایران و عراق نوشته است.) و ترانة نازگلک را برای دخترش نازگل نوشت (شعر وآهنگ منیر طه، تنظیم کننده کاظم عالمی، خواننده ستار). این ترانه ها در کتاب پائیز در پرچینِ باغ آمده است. حماسة عاشقانة «سرزمینِ من» را هم در ۱۹۹۰ نوشت که با دو اجرا در برنامه های بنیاد رودکی در شهر ونکوور به روی صحنه آمده است: ۱ ـ گروه کُرِ Vivaldi Chamber Choir ۲ ـ اجرای تک صدایی تالین اوهانیان سوپرانو به همراهی رامین جمالپور (پیانو). پیش از پرداختن به دیگر مراحل این شرح احوال، هم زبان با دانشنامة ایرانیکا و دیگر منابع و مأخذ فرهنگی و هنری، باید گفت منیرطه نخستین زنی است که در ایران ترانه سراییکرد. ترانه ها و شعر های او در برنامة موسیقی گلها با همکاری برترین آهنگسازان و بهترین خواننده ها در تاریخ کلام آهنگین در موسیقی ایرانی به جاودانگی پیوست. منیر و دنیای ترانه سرایی: «...دکتر طه همچنین در موسیقی ایرانی هم، فعال وتأثیر گذار بوده است. او نخستین زن ترانه سرا است و ترانه هایش در برنامة گل های رنگارنگ و با خوانندگانی نظیر بنان و مرضیه اجرا و خوانده شده است ...:دانشنامة ایرانیکا». «...منیر اولین زنی است که در ایران به ترانه سرایی پرداخت. قبل از او شاعران ناموری چون عارف و بهار و رهی و نواب صفا درترانه سرایی ایران صاحب نام و نشان بودند، اما نام هیچ زنی دراین دفتر دیده نمیشد و این منیر بود که در پرتو استعداد و قریحة سرشار و دانش برتر و ذوق به موسیقی، پیشآهنگ مشارکت زنان در ترانه سرایی شد و آثار ارزشمندی به وجود آورد که درتاریخ موسیقی ایران همواره به یاد خواهند ماند... (مرا عاشقی شیدا) به تحقیق یکی از برترین آثار موسیقی ایران است که به عقیدة بسیاری از صاحب نظران و منقدین هنری، موسیقی حد است. حدی که در گذشته نظیر آن را نداشتهایم و بعید است که در آیندة نزدیک هم اثری بدین والایی به وجود آید...:مرتضی حسینی دهکردی، فصلنامة ره آورد شماره ۶۲ صفحة ۴۷» درمصاحبه ای که در سالروز تأسیس رادیو با بنان شده است، بنان درجواب مصاحبه کننده که میپرسد کدام یک از ترانه های خود را بیشتر دوست دارد، از این ترانه نام میبرد و میگوید: همان که میگوید مرا عاشقی شیدا تو کردی (نوار این تکه از سؤال و جواب موجود است). «در میان زنانیکه ترانه سراییکرده اند، برترین را به جرأت میتوان منیر طه دانست گرچه ترانه های زیادی نساخت ولی با بهترین آهنگساز و بهترین خوانندگان زن و مرد همکاری نمود و ترانه های به یاد ماندنی سرود: نادره بدیعی، کتاب ادبیات آهنگین ص ۵۹.» منیر در هنگام این هنگامه ها و در بینابین سال های دانشکده به اروپا رفت و از کشورها و شهر های متفاوتی دیدن کرد ولی بیشترین وقت اقامتش در وین و پاریس گذشت بدین ترتیب دنیا را در نو جوانی شناخت و این فراگیری ها را از روشن نگری و آزادگی خانواده اش میداند. مجموعه اشعار به ترتیب انتشار و محل آن و برخی اظهار نظرها سرگذشت: ۱۳۳۲ تهران ـ دوراهی: ۱۳۳۵ تهران ـ مزدا: ۱۳۳۶ تهران ـ درکوچه ها، بازار ها: چاپ اول ۱۳۵۸ تهران، چاپ دوم ۱۳۶۴ لسآنجلس، چاپ سوم ۱۳۷۴ ونکوور ـ سینه ریز ۱۳۶۴ لسآنجلس (در ایران نوشته شده و در امریکا به چاپ رسیده است.) ـ پائیز در پرچینِ باغ ۱۳۷۵ ونکوور. چهار کتاب دیگر آمادۀ چاپ دارد که هنوز نام مشخصی ندارند: شامل نقد ها و مقاله های سیاسی، مجموعۀ شعر های سیاسی در رابطه با شخصیت دکتر مصدق و نهضت ملی و رویداد های پیش و پس از 28 مرداد تا کنون. مجموعۀ عاشقانه ها و شعر ها در زمینه های متفاوت و سروده های دیگر به زبان ترکی چهارمین کتابش با نام مشخصِ «نامه های عاشقان، پاره های جان» است شامل نامه های نوشته و دریافت شده . انتشارِ سی دی Ahangha va Avazha Featuring Lyrics and Songs of Monir Taha Vancouver May 2006 و سی دیِ دیگری که شامل دیگر ترانه های او در برنامۀ گل ها و ترانه هایی که شعر و آهنگش را خودش ساخته، در دست تهیه و انتشار دارد. فشردة برخی از اظهار نظرها در باره منیر طه تا آنجا که در دسترس بود: دکتر لطفعلی صورتگر در مقدمه کتاب مزدا می نویسد: «...شعر منیر نکهتی دارد شبیه به نکهت ملایم و طرب انگیز گل های اطلسی که هم نجیب و نوازنده و هم لطیف و مادرانه و بیگناه است...» دکتر ذبیح الله صفا، در بارة کتاب سرگذشت ۱۳۳۲ می نویسد: «چند ماه پیش هنگامی که قطعهئی از اشعار دوشیزه منیر طه را دیدم دچار اعجاب شدم زیرا قوت فکر و رقت احساسات و بلندی مضامین آن را متناسب با سن گوینده و درجه تجارب او از حیات و ممارست در دواوین استادان نیافتم ...» استاد پور داود، در کتاب مزدا می نویسد: «سراینده این دیوان که بنام فرخنده «مزدا» خوانده شده، دختر جوانیاست از تبریز... آری آذربایجان هم، مانند بخش های دیگر ایران زمینِ بزرگ، هماره از گویندگان توانا و زبردست برخوردار بوده و هنوز هم هست و این دختر جوانسال بهترین نمونه آن است ...» و دکتر احسان یارشاطر در ره آورد شماره ۶۲ . ص ۴۸ می نویسد: «... ایشان نه تنها با تأسیس و مدیریت بنیاد رودکی، گام های شایسته در نگاهداری و پیشبرد فرهنگ ایران و تقدیر از ادبا و هنرمندان سرزمین ما برداشته اند، بلکه با آثار نغز خود به شعر و به نثر و همچنین ساختن آهنگ های موسیقی، فرهنگ ما را بارور تر ساختهاند. اخیراً برخی از خاطرات آمیخته با نقد ایشان در مجله ره آورد به طبع میرسد، پیداست که ایشان در نثر فارسی و ساختار کلام و در حدیث نفس و نقد های تیزبینانه، صاحب سبک ویژهای هستند که سخن ایشان را از خاطره نویسی های متداول ممتاز میکند.» پیرایه یغمایی، که نظم و نثرش در طراوت و لطافت کم نظیر است، می نویسد: «شاعر محبوب من، بانوی با شکوه شعر و احساس منیر طه عزیز، باز هم با بوسه های پر شور برای شما از این پایانه ی جهان. نوشته تان را بارها خواندم. با آن خندیدم، با آن گریه کردم و با آن درد دل گفتم. غرور و گردن افراختگی را از شما آموخته ام که بر تصویرتان هم یک غرور اصیل حاکم است، از آن غرورها که می گوید پشت صحنه زنی نشسته است که حتا در بن بست ها هم سر به دیوار نمی کوبد ، بلکه از آن بالا می رود.. و این بالا رفتن ها از نوع ِ آن بالا رفتن های نمایشی نیست. شاعری که در خلوت خود شعر را می پاید و به شعر عشق می ورزد... مردم اینجا شما را به زیبایی شعر می شناسند و دوست تان دارند و اگر بیایید با شاعرشان از نزدیک دیدار خواهند کرد و من صدای شما را از بُن جانم گوش خواهم کرد. منتظرتان می مانم ... ما در وارونگی کامل به سر می بریم هم از نظر شب و روز و هم فصل ها و هم آسمان با هلال ماه وارونه و هفت خواهران وارونه تر.» مرتضی حسینی دهکردی در شمارۀ ۶۲ فصلنامۀ ره آورد صفحۀ ۴۴ می نویسد: «... منیر طه، یکی از جان های شیفته و ارزنده ای است که در نیم قرن گذشته در آفرینش های ادبی و هنری و پویایی شعر و ترانۀ ایران، مقام و منزلتی بس والا دارد...» دکتر مینو ورزگر همسر دکتر سعید فاطمی استادان سابق دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران. هم زمان با اشتغال منیر در همان دانشکده، می نویسد: “My Dear Dr. Taha; I always read your poems in our Poetry Nights and in my classes at Rutgers University. I want to write your biography for my students as wel.... You are a great woman . Love, Minoo Varzegar بالاخره دکتر علی اصغر حاج سید جوادی بر آنجه که رفت اینگونه مُهرِ تأیید می زند "سخن سرای آزادی و زیبایی، به یاد سال های دوری می افتم که شما را گهگاه در جمع پویندگان نوشکفتۀ راه آزادی و آ زادگی میهن گرامی خود می دیدم . و اکنون صدای شما و شعر و چهرۀ زیبای شما را می بینم و می شنوم که چگونه آن فاصلۀ دور و دراز و پر از فاجعه از پیش چشمانم محو می شود. ما هر دو از آن سرزمین دردانۀ عزیز بحکم سرنوشت دور افتاده ایم اما همچنان چشم بدانجا داریم. از هدیۀ گرانقدری که به ما ارزانی داشتید سپاسگزاریم و از این که با صدا و شعر و طنین پر آواز کلام خود به فضای خالی آوارگی ما زندگی می بخشید ، صد چندان..." هم زمان با دورانِ دانشجویی منیر در دانشگاه تهران شرح احوال و بخشی از شعرها ی او در برخی از مطبوعات و کلاس های مربوط به ادبیات فارسی، در کشور های همسایه منعکس و خوانده شده است. بسیاری از غزل ها و شعر های او از سوی شعرای معاصر استقبال و بسیاری شعرهای زیبا برایش سروده شده است. سخنرانی و مقالات: سخنرانی و شعرخوانی دردانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ـ دانشگاه آذرآبادگان ـ کنگرة تحقیقات ایرانی ـ انجمن ها و مراکز ایران شناسی و دانشگاهی در اکثر ایالت های امریکا و کنگرة سعدی: تورنتو ـ ونکوور ـ مونتریال و سخنرانی به مناسبت روز زن هشتم مارس برای جامعۀ کانادایی، ایتالیایی: تورنتو مقالات ادبی و سیاسی منیر طه در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، فصلنامه ره آورد، ایران شناسی و ماهنامه ها و روز نامه های رایج و سایت ها... و یکی دو نشریة ایتالیایی انتشار یافته است. مقالۀ “ I never wished to be a man, I never built a wall between man and Woman” درکتاب woman ، فراهم آمده از شعر ها و مقاله های زنان شاعر و نویسندۀ کانادایی ایتالیایی به مناسبت هشتم مارس روز زن چاپ شده است . از میان مقالات سیاسی منیر طه میتوان از مقالة «مصدق به ملت و تاریخ ایران اعتبار داد» ،«انگشتی که از بند بندش خون میریزد و از سر انگشتش جنون»، «مردم آمریکا باید ازکسی و از چیزی بترسند»، «فاطمی چرا فاطمی است؟»، «اندام درشت فروغی، قلمدوش محمد رضا جان، کمر لهیدة ملت ایران» و «آمریکا، یعنی آقای بوش کدام جنگ را باخته است» نام برد. تحصیلات و مشاغل منیر طه پس از اخذ لیسانس در ادبیات فارسی از دانشکده ادبیات و علوم انسانیدانشگاه تهران و ادامة آن در دورة دکتری و تدریس کوتاه مدت در دبیرستان، به قصد مراجعه به جراحش در شهر وین (پرفسور لورنس بُولرـProf. Lorenz Bohler) و معالجۀ شکستگی مجدد استخوان پا، نخست عازم ایتالیا میشود و درآنجا با دیدار و راهنمایی دو استاد، استاد ابراهیم پورداوود که فراگیری زبان لاتین را به ایشان پیشنهاد میکند و دکتر احسان یارشاطر که آموختن لاتین را در حوصله و توانِ وقت او نمییابد و او را به فراگیری زبان و ادبیات ایتالیائی تشویق میکند، رشتة زبان و ادبیات ایتالیائی را انتخاب کرده و دانشجوی دانشگاه رم میشود (منیر در دانشگاه تهران شاگرد ایناستادان بوده است). پس از اتمام دورة دانشگاه و اخذ دیپلم دکتری در این رشته به ایران باز میگردد و در دانشگاه تهراندانشکدة ادبیات، پس از رویارویی و احتمال طولانی مدت ناهنجاری ها استخدام و در دپارتمان زبان های خارجی مشغول تدریس میشود. میگوید رئیس دانشکده میگفت استخدامت میکنم، مدیر گروه میگفت سرگردانت. قرعة کشمکش و باند بازی حضرات به نام من اصابت کرده بودکه قریب دو سال مرا روی پاشنة پا چرخاندند و من خاطرات تلخ ونکبت باری از این دوران دارم. مشاغل دانشگاهی ایشان به این ترتیب است: ۱ـ تأسیس و تدریس و مدیرِ بخش زبان و ادبیات ایتالیائی، ۲ ـ سرپرست دپارتمان زبان های خارجی . ۳ ـ مدیر دپارتمان زبان های خارجی ، ۴ ـ تدریس زبان و برگزیدة ادبیات فارسی در دانشگاه بریتیش کلمبیا، ونکوور زبان ایتالیائی را از زبان دوم تا لیسانس پیش میبرد و با استخدام استادان ایتالیائی و ایرانی اساس و پایة این بخش را مستحکم میکند. تکاپوی برنامة فوق لیسانس با انقلاب مصادف میگردد و او در ۱۹۸۰ به مقصدِ ایتالیا از ایران خارج میشود. منیر طه پس از دو سال ماندن در ایتالیا، در سال ۱۹۸۲ به کانادا مهاجرت میکند و اکنون در شهر ونکوور اقامت دارد. او مؤسس و گرداننده بنیاد فرهنگی رودکی از ۱۹۸۸ در شهر ونکوور است و برایگسترش و بقاء فرهنگ، زبان و ادبیات فارسی و شناساندن دیگر زمینه های هنری به جامعه چندین ملیتی کانادایی و جامعة ایرانی فعالیت می کند. خانم طه، لطفا کمی در باره جان جانان برایمان بگوئید. و اما من و مصدق: این مختصر برگرفته از یادداشت هاییاست که برای پیش نویسِ مجموعه شعرهای مربوط به مصدق نوشتهام و امیدوارم این کتاب را هرچه زود تر بتوانم چاپ کنم. از سال های پایانی دبیرستان تا به وقت حماسه نهضت ملی و ملی کردن صنعت نفت با شخصیت والای مصدق در تاریخ ایران، بیشتر آشنا شدم. گرایش و رای خانواده ام هم یاورم بود. در نخستین گرد هم آیی بهارستان شیفته استقامت و عظمتش شدم. گویی خون راکد و ایستاده در رگ هایم، حرکت کرد. گویی نفس فرو ماندهام برآمد. گویی قد کشیدم و سرم از سرِ آسمان هم گذشت. نخستین شعر حماسیم را سرودم و برایش فرستادم. جواب نوشت و عکس امضا شدهاش هم که درخواست کرده بودم ضمیمه نامه بود (این نامه را به وقت خروج از ایران به مادرم سپردم. او در قید حیات نیست و از آن نوشته گرانبها هم خبری ندارم چه شد و چه بر سرش آمد). در آن شعر حماسی گفته اید: سینه برافراخته به میدان آمد / دیو در انداخته به دیوان آمد شیر دمان بند درگسسته خروشید / با نفس داغ بهارستان جوشید دست برافراشت گفت: مجلس اینجاست / ملت هرجا که هست دولت آنجاست. این را گفتم و شعر دیگری هم گفتم و برایش فرستادم و آن را در غلغلة بهارستان از رادیو خواندم. بدین ترتیب که بشیر فرهمند مدیرکل رادیو ایران استودیوی سیاری در یکی از ساختمان های خیابان شاه آباد دایر کرده بود حرف های مصدق و نمایندگان موافق و مخالف از آنجا پخش میشد. آنجا رفتم با شعرم و شعورم دست هایش را به رویم گشود، به دست اندرکاران گفت کنار بروند دستم را گرفت و پشت بلند گو برد (کتاب شعرم را چاپ کرده بودم و تصویرم روی جلد اطلاعات هفتگی رفته بود و ترانه هایم در کوی و برزن زمزمه میشد و اینچنین شناخته شده و محبوب بودم) شعرم را خواندم و صدایم در بهارستان پیچید و البته در گوش آن جانِ جانان هم. از آنجا به میدان بهارستان آمدم و در میان آن اقیانوس مواج گم شدم زیرا که موج کوچکی بودم. ولی در اقیانوس بودم. بدین ترتیب وارد جریان شدم و در همه گرد هم آیی ها شرکت کردم و حضور داشتم. خرمشهر رفته بودیم. با یکی از پسر های خویشم که از من هم کوچکتر بود به زحمت از بزرگتر ها اجازه گرفتیم و با بلم به آبادان رفتیم. آنجا جلوی یک تانکر هیولای نفت کش را گرفتیم و از اوخواستیم ما را به کجایک ببرد (جای مشخصی نمیخواستیم برویم فقط میخواستیم سوار تانکر نفتِ خودمان بشویم) آن پسر دست هایش را قلاب کرد و من به هر زحمتی بود بالا رفتم کنار راننده که هیکلش هم دست کمی از تانکرشنداشت نشستیم شعار دادیم و شعر خواندیم او بهتر تر از ما شعار میداد و شعر میخواند. (جای شما خالی کلی کیف کردیم). شعرهایم در نیروی سوم چاپ میشد و در آنجا با خلیل ملکی و همسرش خانم صبیحه گنجهای که زنان پیشروُ را هدایت میکرد آشنا شدم خانم ملکی گروه کوچکی از ما دختران را به راه پیمایی میبرد. ۲۸ مرداد آمد و نکبت و بدبختی به همراه آورد. بعداز آن در دانشکده فعالیت میکردم و شاهد خون و شکنجه و فحاشی و کلاشی بودم. روزی نبود که کماندو ها به دانشکده هجوم نیاورند و عدهای را گرفتار و اسیر نکنند. خانة مادرم نبش میدان کاخ بود در خیابان کاخ که یکی دو کوچه با خانه مصدق فاصله داشت. هر وقت که پیش مادرم میرفتم از خیابان شاهرضا وارد خیابان کاخ میشدم فقط برای اینکه از جلوی خانه مصدق رد شوم هرچند که راهم دور میشد. بعد از کودتا هم همین کار را میکردم و برای دیدن آن خانة امید و آرزو که در ها و دیوارهایش را به آتش کشیده، درخت هایش را سوزانده ، کبوتر هایش را حلق آویز کرده و ماهی هایش را به توپ و تانک بسته بودند، روزی چند بار خیابان کاخ را بالا و پایین میرفتم و بر آمرین و عاملینش لعن و نفرین می فرستادم و هنوز هم می فرستم . من هر از گاهی که پیش مادرم می رفتم، یکی دو روز هم می ماندم. دوستارانم این محل را از سرِ مهر عزیز داشته اند: صبا بگو به اَوِستایِ اوستادِ سخن که ای به مدح تو الکن زبانِ گویایم بیا ببین که به میدانِ کاخ رقص کنان به زیرِ تیغ غم آن میانه بالایم پیغامِ گوینده به مهرداد اوستا، قصیده سرا و غزل سرای چیره دست است . در خانۀ پامنار هم (خانۀ عمهام) که نارنجستان صدیق الدوله بود، با دکتر صدیقی وزیر کشور مصدق، همسایه دیوار به دیوار بودیم و من بساط درس و مشقم را پشت آن دیوار میگستردم ممکن نبود کسی وارد خانۀ ما شود و من حرف و سخن را به این دیوار نکشانم و کلی حسرت در دلش ننشانم. در کلاس های درسش هم نام نویسی کرده بودم نه برای اینکه این رشته را هم در کنار ادبیات فارسی به پایان برم برای اینکه در هفته چند بار روبرویش بنشینم و آن رشته را به پایان نبردم. بعداز اینکه از زندانِ کودتاچی ها آزاد شد و به دانشکده آمد، بچه های دانشکده گل در مسیر قدم هایش ریختند. شب اول انقلاب تلفن کردم. گفت: «اینطور نمیخواستیم». پنج و نیم صبحِ بعد به خانهاش رفتم. پریشان و نگران بود. (در این وقت در دانشگاه تدریس میکردم). خانم طه از فرزندانتان بگوئید: فرزندان بچه ها هم با موسیقی آشنا هستند. پسرم اجرای جدیدی از سرود «ای ایران» و آهنگ هایی را که در مهاجرت با هم ساختیم تنظیم کرده است. متأسفانه نتوانستهایم به همۀ آنها سر و صورتی بدهیم زیرا که رامین، چند سال است مقیم تورنتو است و تنظیم موسیقی به تنهایی کار آسانی نیست . او مهندس برق از دانشگاه بریتیش کلمبیاست . دخترم نازگل هم فارغ التحصیل رشتة تأتر از دانشگاه بریتیش کلمبیا و صحنه گردانِ برنامه های بنیاد رودکی (هرگاه لازم باشد) و بازیگر جوان تأتر و سینما است و در لسآنجلس زندگی میکند. جردن یازده ساله پسر پسرم و لونا منیر دو ساله دختر دخترم . لونا به ایتالیایی یعنی ماه که می شود ماه منیر . منیر اسم دوم لونا است و زیباترین هدیۀ راه درازی ست که آمده ام و بهای گزافی که در هر قدمش پرداخته ام . ازدواج موفقی نداشتم پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی بچه ها، در شهر ونکوور از همسرم در صلح و صفا جدا شدم. در طول سال های مهاجرت که هرگز به ایران نرفتم همة خانواده و کسانم را از دست دادم. امروز در آن سرزمینِ سیه پوش و عزا دار نه کسی را دارم و نه چیزی جز انگشت شماری از یاران دوره تحصیل و دانشگاه. ولی همچنان چشم به راه آزادی و استقلالش هستم و هرگز جسارت و اهانت به نام و نامِ آزادی خواهانش را بر نمیتابم. سخن آخر را بفرمائید آخرین سخـن: سخن اول و آخر اینکه: صدای عشق هرگز خاموش نشد و «نامه های عاشقان» که بسی فراتر از پانصد نامه است و شعر ها هم در همان فراز، تنها دارایی و نام و نشانِ من است. عشقِ به وطنم و نظم و نثرش را هم در همینجا باید جستجو کرد. بنا براین عنوان شاعر ملی که از سوی برخی از هواداران دکتر مصدق از سرِ مهر در حق من بکار می رود به من نمی آید . زیرا که کم گرفتن و به هیچ شمردن هفت مجلد شعر است که از سینۀ من برخاسته است. من بیشتر مقاله ها و شعر های سیاسی خودم را در رابطه با زمان ملی شدن صنعت نفت و شخصیت های معتبرش که مظهر آزادی و آزادگی هستند، در مهاجرت که آزادی قلم دارم نوشته ام در مکتب آزادی و آزادگی و در همان مایه و پایۀ عاشقانه هایم . و دیگر سخنم برای آنهایی است که مرا دیدند ، مرا شنیدند و دوستم داشتند. آنهایی که عشق را نشاط و چراغِ زندگیم کردند. آنهایی که جانِ شیفته ام را هنوز به کلامی و سلامی می نوازند. آن یاران، آن مهربانان را دوست و در یاد دارم. این شرح ماجرا را هم که صرف وقت کرده و تنظیمش را عهده دار شده اید به عنوان تهنیت تولدم به روی چشم می گذارم. خانم منیر طه عزیز، با سرودة زیبائی از شما، به عنوان "دکتر محمّد مصّدق، نام نیک و جاودانی در تاریخ ایران". به این شرح حال نویسی که دوست ندارید پایان میدهیم. چه کسی راه تو را خواهد رفت / چه کسی حرف تو را خواهد گفت چه کسی خون تو در رگهایش / موج خواهد زد و خواهد آشفت هیچ مانند تو یکبار دگر / مردی از خویش برون خواهد شد؟ دامن خاک عزیز وطنم / پاک از سرخی خون خواهد شد؟ چه کسی راه تو را خواهد رفت / چه کسی حرف تو را خواهد گفت چه کسی؟ چه کسی؟ دکتر پرویز داورپناه ـ ۸ مارس ۲۰۰۹ منیر طه زادروز تبریز 1309ش محل زندگی ایران- کانادا ملیت ایرانی تحصیلات و محل تحصیل دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و دکترای زبان و ادبیات ایتالیایی از دانشگاه رم شغل و تخصص اصلی شاعر و ترانه‌سرا فعالیت‌های مهم تاسیس بخش زبان و ادبیات ایتالیایی دانشگاه تهران؛ سرپرستی دپارتمان زبان­‌های خارجی دانشگاه تهران؛ مدیریت دپارتمان زبان­‌های خارجی دانشگاه تهران آثار در کوچه­‌ها، بازارها (1358- تهران)؛ سینه­‌ریز (1364- لس‌­آنجلس)؛ پاییز در پرچین باغ (1375- ونکوور) گروه مقاله موسیقی منیر طه منیر طه (تبریز 1309ش- ) منیر طه، در کنار دکتر احسان یارشاطر شاعر و اولین زن ترانه‌­سرای ایرانی. در خانواده­‌ای که همه از اهالی ادبیات و موسیقی بوده‌­اند به دنیا آمد. پدرش نوازنده‌ی تار و موسیقی‌­شناس و مادرش هم با نواختن تار و ارگ آشنا بود. منیر از دو سالگی، به سبب جدایی پدر و مادرش، ‌تحت مراقبت و تربیت عمه‌اش قرار گرفت. او پس از طى تحصیلات ابتدایى و دبیرستانى، به دانشگاه_تهران رفت و در رشته‌ی ادبیات به تحصیل پرداخت و موفق به اخذ دکتراى ادبیات فارسی از آن دانشگاه شد. سپس به قصد جراحی استخوان پا در پاریس، ابتدا عازم ایتالیا شد و در دانشگاه رم، موفق به دریافت دیپلم دکتری زبان و ادبیات ایتالیایی گردید. او از دوازده سالگی در خانه‌ی عمه‌­ا‌ش تحت آموزش علی تجویدی قرار گرفت. نخستین ترانه‌­اش را در چهارده سالگی بر روی اولین آهنگ تجویدی نوشت و این ترانه با نام شهرزاد توسط گروه موسیقی تجویدی و با همراهی آواز حسین قوامی (فاخته‌ای) در رادیو اجرا شد. سپس ترانه‌­های دیگری برای آهنگ­‌های تجویدی نوشت‌ که بهرام سیر، امین­‌الله رشیدی و رومی خواندند. او در دوره‌ی تحصیلات دانشگاهی، ترانه‌­های متفاوتی برای آهنگ‌­های تجویدی نوشتکه در برنامه­‌های «گل‌­ها» توسط خوانندگان برجسته‌­ای چون بنان و مرضیه اجرا شده‌­اند. طه پس از انقلاب اسلامی به کانادا مهاجرت کرد و در آنجا برای آهنگ‌سازان لس‌­آنجلسی هم ترانه نوشت. فعالیت­‌های اجرایی و آموزشی: تأسیس بخش زبان و ادبیات ایتالیایی دانشگاه تهران و تدریس این رشته؛ سرپرستی دپارتمان زبان­‌های خارجی دانشگاه تهران؛ مدیریت دپارتمان زبان­‌های خارجی دانشگاه تهران؛ تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه بریتیش کلمبیا، ونکوور و... کتاب‌های شعر: سرگذشت (1332- تهران)؛ دوراهی (1335- تهران)؛ مزدا (1336- تهران)؛ در کوچه­‌ها، بازارها (1358- تهران)؛ سینه­‌ریز (1364- لس‌­آنجلس)؛ پاییز در پرچین باغ (1375- ونکوور). منابع: http://yon.ir/FRUdk
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.