اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

موقف

نویسه گردانی: MWQF
موقف . [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص 21). || خری که بر هر ذراع آن داغ مدور بود. || بز کوهی و یا گاوی که در دست آن سرخی باشد مخالف سایر اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بز کوهی سفید. (مهذب الاسماء). || مردم آزموده و استوارخرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیر قماری که آن را می بازند. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
موقف . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). توقفگاه . جای درنگ . ایستادنگاه . مقام . (یادداشت مؤل...
موقف . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که سبب می شود ایستادن و درنگ کردن کسی را در جایی . || بازدارنده و ممانعت کننده . (ناظم الاطباء).
موقف . [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای حضرت رسول اکرم (ص ) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).
موقف الشمس . [ م َ ق ِ فُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) ایستادنگاه خورشید. || (اِخ ) جایی که آفتاب ایستاد تا حضرت علی و یاران نماز کردند و شرح واقع...
موقف الارواح . [ م َ ق ِ فُل ْ اَرْ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ممسک الارواح . اسطوخودوس . نام گیاهی است که مصرف دارویی دارد. (از یادداشت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.