اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مومیایی

نویسه گردانی: MWMYAYY
مومیایی . (ص نسبی ) منسوب به مومیا. آنچه به مومیا نسبت دارد. || مانند مومیا. || مومیاشده . || (اِ) نام دارویی سیاه مانند قیر و خوپخین . (ناظم الاطباء). مومیا. داروی شکستگی : و از دارابگرد فارس مومیایی خیزد که به همه ٔ جهان جایی دیگر نبود. (حدود العالم ).
دل تیره را روشنایی می است
که را کوفت تن مومیایی می است .

اسدی .


۞
مومیایی از آنجا [ دارابجرد ] خیزد از کوهی قطره قطره می چکد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 29).
مومیایی همه دانند کجا خرج شود
هرکجا پشه به پهلو زدن آمد با پیل .

انوری .


مرا از شکستن چنان درد ناید
که از ناکسان خواستن مومیایی .

عمادی غزنوی .


۞
گر حوادث پشت امیدت شکست اندیشه نیست
مومیایی هست مدح صاحب صاحبقران .

خاقانی .


نخواهم که آرم به کس بر شکست
و گر بشکنم مومیاییم هست .

نظامی .


گرم بشکند گردش سال و ماه
مرا مومیایی بس اقبال شاه .

نظامی .


آن یابم از او به جان فزایی
کآزرده میان ز مومیایی .

نظامی .


در سهی سرو چون شکست آید
مومیایی کجا به دست آید.

نظامی .


تاریک دلم تو روشنایی
آزرده تنم تو مومیایی .

نظامی .


گفت از شکسته ٔ خود مومیایی دریغ نمی باید داشت . افکنده ٔ خود را بر باید داشت . (مرزبان نامه ص 119).
جدایی تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند
شکسته استخوان داندبهای مومیایی را.

سعدی .


دل خسته ٔ من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی .

حافظ.


مجو غیر از شکست از سست عهدان
مخواه از موم نفع مومیایی .

امیدی .


به سنگ حادثه نازم که استخوان مرا
چنان شکست که فارغ ز مومیایی کرد.

امام قلیخان غارت .


- مومیایی پالوده ؛ مومیایی کوه قفر. رجوع به قفر شود.
- مومیایی کوهی ؛ مومیایی پالوده . قفر. رجوع به قفر شود.
- مومیایی مصنوعی ؛ در اصطلاح شیمی ترکیبی است از موم و تربانتین و قیر.
|| به مجاز، داروی درد. چاره ساز. شفابخش . وسیله ٔ مداوا.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
مومیایی. نک کویایی در دهخدا مومیایی (ص نسبی ) منسوب به مومیا. آنچه به مومیا نسبت دارد. || مانند مومیا. || مومیاشده . || (اِ) نام دارویی سیاه مانند قیر...
مومیایی بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مومیایی بخشنده . آنکه یا آنچه مومیایی دهد. || مرهم ده . شفابخش . مرهم نه . که شکستگی ها را جبران کند : من شک...
مومیایی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مومیایی بخشیدن . مومیا دادن . || درمان بخشیدن . چاره سازی کردن . شفا دادن : کار جزع و لعل تست آزردن و بنو...
مومیایی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ حفظ و تحنیط اجساد مردگان دربرابر عفونت : مومیایی کردن اجساد مردگان . تصییر. مومیاکاری . (یادداشت مؤلف ...
مومیایی بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) مومیایی دادن . مومیا به کسی دادن . || چاره سازی کردن . شفا بخشیدن . مرهم نهادن : شب آمد روشنایی هم ...
شیرینی مومیایی انسان (به انگلیسی: human mummy confection، یا mellified man)، دارویی افسانه‌ای است که با خواباندن جسد انسان در عسل درست می‌شده‌است. از ...
خاکه مومیائی . [ ک َ / ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است مثل خاک و از کان مومیائی بدست می آید و نهایت بدبو باشد. (آنندراج ) : خاکه ٔ ک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
عبدلله
۱۳۸۸/۱۱/۱۸ Iran
0
1

از زحمات شما ممنونم


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.