مؤید
نویسه گردانی:
MWYD
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (ع ص ) قوت دهنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). تقویت کننده . نیرودهنده . یاری کننده . مساعد. نیروبخش . قوت دهنده . (یادداشت مؤلف ). || تأییدکننده . تحکیم کننده . استوارسازنده : سخن فلانی مؤید این مسأله است . (از یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی َ] (اِخ ) خواجه مؤید مهنه از نبیره های شیخ ابوسعید ابوالخیر و از عرفا و شعرای قرن نهم بود. در علوم ظاهر و باطن کامل و ...
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی َ] (اِخ ) داود المؤید. رجوع به داود المؤید شود.
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) شهاب الدین احمد مؤید. رجوع به شهاب الدین احمد مؤید شود.
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) (شیخ ...) رجوع به شیخ مؤید... شود.
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) علی مؤید. رجوع به علی مؤید شود.
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی َ] (اِخ ) محمد المؤید. رجوع به محمد المؤید شود.
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی ِ ] (اِخ ) محمدبن حسین . رجوع به محمدبن حسین ، مکنی به ابوشجاع شود.
مؤید. [ م ُ ءَی ْ ی َ] (اِخ ) نجاح المؤید. رجوع به نجاح المؤید شود.
استوار کننده، بیانگر، پشتیبان، پیروز
مؤید با. [ م ُ ءَی ْ ی َ دُ بِل ْ لاه ] (اِخ ) پسر المتوکل خلیفه ٔ عباسی و برادر المعتز باﷲ (خلافت 252 هَ . ق .) که به دست المعتز کشته شد. (ا...