اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مه

نویسه گردانی: MH
مه . [ م َ ] (حرف ربط) حرف نهی به معنی نه . (ناظم الاطباء). به معنی نه باشد که حرف نفی است و به عربی لا گویند و افاده ٔ معدوم شدن و نابود گردیدن هم می کند مثل مه این ماند و مه آن ، یعنی نه این ماند و نه آن . (برهان ). حرف ربط مکرّر مانند «نه » :
بر راه امام خود همی یازد
او را مه شناس ۞ و مه امامش را.

ناصرخسرو.


شاه گفت : مه تو رستی و مه پدر. و بفرمود تا او را گردن زدند. (اسکندرنامه ، نسخه ٔ سعید نفیسی ). مه تو رستی ومه کیش تو. (اسکندرنامه ، نسخه ٔ سعید نفیسی ). قیدافه پسر خود را برنجانید و گفت : مه تو و مه ملک نصر که پدرزن تو بود. (اسکندرنامه ، نسخه ٔ سعید نفیسی ).
|| در نفرین و دعا هر دو استعمال شود. (برهان ) :
که با اهرمن جفت گردد پری
که مه تاج بادت مه انگشتری .

فردوسی .


با چنین ظلم در ولایت تو
مه تو و مه سپاه و رایت تو.

سنایی .


بر سر جور تو شد دین تو و دنیی من
که مه شب پوش قبا بادت و مه زین و فرس .

سنایی (از آنندراج ).


تو سگی شعر تو زنجیر تو در گردن تو
مه تو مه شعر تو چونانکه مه سگ مه زنجیر.

سوزنی .


چون به عانعان رسی فرومانی
ای مه عانعان خر مه عمعم خر.

سوزنی .


در باب شاعری که مبادا وی و مه شعر
بی سنگ شاعری است بکوبم سرش به سنگ .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مه پرست . [ م َه ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه ماه (قمر) را پرستش کند. || عاشق . شیفته . دلداده . گرفتار معشوق : مه پرستان که ستاره همه شب می...
مه چهره . [ م َه ْ چ ِ رَ / رِ ] (ص مرکب ) ماه چهره . با رخساری چون ماه . زیباروی : بدو گفتم که ای مه چهره مگذارکه از گلزار تو ریحان برآید. ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مه نقاب . [ م َه ْ ن ِ ] (ص مرکب ) که از ماه نقاب دارد. خوبروی . زیباچهره : عالمی بس دیورای است ارنه من نام حور مه نقابش کردمی .خاقانی .
مه مثال . [ م َه ْ م ِ ] (ص مرکب ) همانند ماه . ماه وش . ماه سان . چون ماه در زیبایی . زیباروی : من دست به شاخ مه مثالی زده ام دل دادم و پ...
مه پیکر. [ م َه ْ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) ماه پیکر. آن که پیکر او چون ماه تابان و درخشان است . با پیکر و اندامی زیبا. زیباروی : عید منی و ...
مه تازش . [ م َه ْ زِ ] (ص مرکب ) با تاختنی چون ماه در تندی و دوام . که تاختن وی چون ماه باشد دائم . || کنایه از تندرو و سریعالسیر : که ان...
مه جبین .[ م َه ْ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه پیشانی وی مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). آنکه پیشانی سپید و درخشان و دلکش دارد. ماه جبین . (ی...
مه جشتی . [ م َه ْ ج َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دلفان شهرستان خرم آباد. دارای 180 تن سکنه . محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.