مه
نویسه گردانی:
MH
مه . [ م َ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه : ویمه ، میمه ، اذرمه . (یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
یاسی که به آن مهتاب تابیده است.یاس مهتابگون.استعاره از یاس آبی.زیبا و با طراوت
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
مَه رشک:
1- به صورت مستقیم اشاره به خورشید دارد که نورانی تر از ماه در آسمان و موجب رشک اوست. این ترکیب در اشعار گذشتگان به صورت دیگری بکار رفته ا...
پیگ مه . [ م ِ ] (اِخ ) ۞ قومی قصیرالقامة که قدما تصور میکردند در بعض نواحی و از جمله در سرچشمه های نیل سکنی دارند. || نژادی از سیاهان کو...
کله مه . [ ک ُ ل ِ م ِ ] (اِ) قسمی ماهی خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کُلمِه ، نوعی ماهی است که در دریای خزر صید می شود، جثه ٔ آن دو یا...
مه روئی . [ م َه ْ ] (حامص مرکب ) مه رویی . رجوع به مه رویی شود.
مه رویه . [ م َه ْ ی َ ] (اِخ ) نامی از نامهای ایرانی . (یادداشت مؤلف )
مه زاده . [ م ِه ْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مهزاد. شاهزاده . مهترزاده : نیاید همی بانگ مهزادگان مگر کشته شد شاه آزادگان . دقیقی .شدش پیش با خیل ...
مه سیما. [ م َه ْ ] (ص مرکب ) ماه سیما. که دارای سیمایی چون ماه است . با سیمایی بسان ماه زیبا : آفتاب فتح را هر دم طلوعی میدهداز کلاه خسر...
مه پاره . [ م َه ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ماه پاره . || کنایه از زن زیبا. زیباروی : از این مه پاره ای عابدفریبی ملایک سیرتی ۞ طاوس ...