اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهین

نویسه گردانی: MHYN
مهین . [ م َ ] (ص نسبی ) (مه = ماه + ین ) منسوب به مه . رجوع به مه شود. || (ص تفضیلی ، ص عالی ) مِهین . رجوع به مِهین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مهبانگ؛ بیگ بنگ
جهان مهین . [ ج َ ن ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عالم را گویند که ماسوی اﷲ است و عرب عالم کبیر خوانند. (برهان ). ماسوی اﷲ. (آنندراج ). رجوع ...
مهین پیشه . [ م ِ ش َ / ش ِ ](اِ مرکب ) پیشه ٔ مهم و بزرگ . شغل خطیر : دادگری مصلحت اندیشه ای است رستن از این قوم مهین پیشه ای است .نظامی .
محین . [ م ُ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) آنکه ناقه را در یک وقت دوشد. (از منتهی الارب ). کسی که ناقه را برای دوشیدن معین می کند. || هلاک کننده . ...
محین . [م ُ ] (ع ص ) مقیم در جائی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || مخرب و خراب کننده . (ناظم الاطباء). || هلاک کننده . (ناظم الاطباء) (از من...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.