میخ
نویسه گردانی:
MYḴ
میخ . [ م َ ] (ع مص ) خرامیدن . (منتهی الارب از ماده ٔ م ی خ ). خرامان رفتن . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
میخ ساز. (اِخ ) نام پنج آبادی به نام نیجو، کوه ، میر، کلاکندلوس ، گیل کلا، پی ده از دهستان زانوس رستاق کجور شهرستان نوشهر است . (از فرهنگ ج...
میخ دوز. (ن مف مرکب ) دوخته و دوزیده شده با میخ . میخ کردگی و میخ زدگی و با میخ دوخته شده و مستحکم شده . (ناظم الاطباء). مُسَمَّر. (یادداش...
میخ زده . [ زَدَ / دِ ] (ن مف مرکب ) که میخ بر آن کوفته باشند. آنچه میخ بدان زده باشند: کفش میخ زده ، تخته ٔ میخ زده . رجوع به میخ زدن ش...
میخ چین . (نف مرکب ، اِ مرکب ) میخ چیننده . که میخ را بچیند. آن که یا آنچه میخ را قطع کند و ببرد یا برآورد. که میخ را با ابزاری از میان قطع...
قره میخ . [ ق َ رَ ] (اِ مرکب ) گونه ای است از درخت تنگرس که در جنگلهای شمال ایران میروید و در رامیان به نام قره میخ خوانده میشود. تنگرس ...
میخ را در کوس زنی کردن. کنایه از کوس تنگ.
میخ کوبی . (حامص مرکب ) حالت و صفت و عمل میخ کوب . کوبیدن میخ بر زمین یا در دیوار و یا چیزی دیگر. (از یادداشت لغت نامه ). رجوع به میخ کوب ش...
میخکوبی خاک (به انگلیسی: Soil Nailing) جزو بهترین روشهای به کار بسته شده برای پایدارسازی شیبهای خاکی است. نحوهٔ کلی کار در این روش، حفر شبکهای از ...
میخ زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) میخ کوبیدن . کوبیدن میخ بر تخته و دیوار و جز آن . زدن میخ بر در و دیوار و مانند آن . (از یادداشت لغت نامه ). ت...
میخ ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) درست کردن میخ ووتد. میخ درست کردن . || سکه کردن . (از یادداشت مؤلف ). || نقش و باسمه و قالب سکه ساختن...