میخ
نویسه گردانی:
MYḴ
میخ . [ م َ ] (ع مص ) خرامیدن . (منتهی الارب از ماده ٔ م ی خ ). خرامان رفتن . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
میخ طویله .[ طَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) این ترکیب معمولاً به فک اضافه به کار رود و مراد از آن میخ بزرگ و کلفت و بلندی است که بر سر حلقه ا...
میخ کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) میخ کوبیدن . میخ زدن . کوبیدن میخ بر چیزی یا جایی . (از یادداشت لغت نامه ). و رجوع به میخ کوبیدن و میخ کوب ...
میخ کوبیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) میخ کوفتن . میخ زدن . کوبیدن میخ بر در و دیوار و جز آن .
میخ کوب شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در جای خود بی حس و بی حرکت ماندن و از شدت وحشت قادر به حرکت نبودن : وقتی شکارچیان نعره ٔ ببر را شنید...
میخ کوب کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) میخ کردن . میخ کوفتن به جایی . توتید. به میخ دوختن . میخ زدن . با میخ استوار کردن . (از یادداشت مؤلف )...
تنگ میخ کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح نجاری ) چوب و الواررا بر روی هم چیده و از اطراف به میخ استوار کردن تا بی تابی بخشکد و سپس...