میسم . [ س َ ]
۞ (ع اِ) داغ آهن . (ناظم الاطباء). آهن داغ . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس م ). داغ . || مکواة. آلت داغ . آهن که بدان داغ کنند. آنچه بدان داغ کنند. (یادداشت مؤلف ). آنچه بدان اسب و جز آن را داغ کنند. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). آهن داغ .(آنندراج ). آهن داغ . ج ، مواسم ،میاسم . (مهذب الاسماء). || (اِمص ) خوبی و زیبایی و جمال ، گویند امراءة ذات میسم ، ای ذات جمال . ج ، میاسم (علی اللفظ) و مواسم (علی الاصل ). (منتهی الارب ). اثر زیبایی و خوبی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). خوبی و زیبایی . (آنندراج ). نیکویی . (مهذب الاسماء). || (اِ) علامت . (منتهی الارب ). علامت و نشان . (ناظم الاطباء). || (ص ) علامت دار و نشان دار. (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). || رجل میسم ؛ مردی که به خود علامت و نشانی قرار داده که بدان شناخته شود. (ناظم الاطباء). رجوع به میس و تحفه و مخزن الادویه شود.