نازک بدن . [ زُ ب َ دَ ] (ص مرکب ) معشوق . هر که بدن لطیف دارد. (فرهنگ نظام ). کنایه از معشوق باریک میان لطیف تن . (انجمن آرا).معشوق لطیف و زیبا. (ناظم الاطباء). که تنی لطیف و ظریف و زودرنج دارد. تنک پوست . لطیف اندام
: نازک بدنی که می نگنجد
در زیر قبا چو غنچه در پوست .
سعدی .
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان .
حافظ.
چنان نازک بدن باشد که گر آری بگلزارش
به پا از سایه ٔ مژگان بلبل می رود خارش !
؟