ناضر
نویسه گردانی:
NAḌR
ناضر. [ ض ِ ] (ع ص ) روی تازه و باآب و نیکو. (منتهی الارب ). روی تازه ٔ با رونق و بهجت . (ناظم الاطباء). حسن . (اقرب الموارد) (المنجد):وجه ناضر؛ روئی تازه . (مهذب الاسماء). تازه روی . (زوزنی ). || ناعم . (المنجد). || سخت سبز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درخت سخت سبز. (ناظم الاطباء). الاخضر شدیدالخضرة. (معجم متن اللغة). || رنگ نیک . در مبالغه ٔ رنگها گویند: احمر ناضر و اخضر ناضر و اصفر ناضر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از آنندراج ). ماکان منه شدیداً. (المنجد). || (اِ) چغزلاوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طحلب . (اقرب الموارد) (المنجد). طحلب که بر آب باشد. (معجم متن اللغة). چغزلاوه و طحلب . (ناظم الاطباء). ج ، نواضر.
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ناظر در سرای . [ ظِ رِ دَ رِ س َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نویسنده ای که بر در سرای پادشاهان نشیند تا هرکدام از نوکران که به چاکری حاضر نشون...
ناظر کازرونی . [ ظِ رِ زِ ] (اِخ ) عبدالحسن (میرزا...) متخلص به ناظر. از شاعران شیراز است و به روایت فرصت الدوله «در شیراز سکونت داشته علوم ...
حسین آباد ناظر. [ ح ُ س ِ دِ ظِ ] (اِخ ) دهیست از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری نیشابور. ناحیه ای ا...
ناظر مازندرانی . [ ظِ رِ زَ دَ ] (اِخ ) طاهر (میرزا...) متخلص به ناظر. از شاعران قرن سیزدهم و از ملازمان شاهزاده ملک آرا است . او راست :وفا از ن...