اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ناهق

نویسه گردانی: NAHQ
ناهق . [ هَِ ] (ع اِ) جای برآمدن نهاق از گلوی خر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). مخرج نهاق از حلق حمار. مخرج آواز حمار. ج ، نواهق . || حمار. (معجم متن اللغة). خر. (فرهنگ خطی ). خر نر. (غیاث اللغات از منتخب و صراح ). || تندی در رخسار اسب و خر و جز آن که مجرای اشک در آن است . (ناظم الاطباء). ج ، نواهق . رجوع به ناهقان شود. || (ص ) آواز حمار برکشنده . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). نهق الحمار؛ صوت کشهق ، فهو ناهق . (اقرب الموارد) (المنجد). آنکه نهیق آرد. عرعرکننده .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۰ ثانیه
عرق ناهق . [ ع ِ ق ِ هَِ ] (اِخ ) در بصره دو «عرق » و زمین اختصاص به شتران سلطان و به در راه ماندگان داشت و آن دو عرق ناهق و عرق ثادق ...
ناحق . [ ح َ ق / ح َ ق ق ](ص مرکب ، اِ مرکب ) ناراستی . ناراست . باطل . دروغ . کذب . (ناظم الاطباء). بیهوده : باطل باشد و ناحق . (لغت فرس اسدی ...
ناحق شناس . [ ح َ ش ِ ] (نف مرکب ) ناسپاس . بی وفا. نمک بحرام . بی داد. (ناظم الاطباء). ناسپاس و بی وفا. (آنندراج ) : ایزد عز ذکره همه ناحقشناس...
حرف ناحق . [ ح َ ف ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سخن باطل . در مقابل حرف حق .
خون ناحق . [ ن ِ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کشتنی که از روی حق نبود. خونی که ازروی ظلم ریخته شود. قتلی که مقتول آن مظلوم باشد.
ناحق گفتن . [ ح َ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بخلاف حق گفتن . زورگوئی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.