اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نحو

نویسه گردانی: NḤW
نحو. [ ن َح ْوْ ] (ع اِ) راه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طریق . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). طریقه . (ناظم الاطباء). || اسلوب . (ناظم الاطبا) (غیاث اللغات ). طرز.طور. شکل . (یادداشت مؤلف ). || نوع . (ناظم الاطباء). قسم . گونه . (یادداشت مؤلف ) :
دوستان را به تو هر روزبه نحوی طربی
دشمنان راز تو هر روز به نوعی ضرری .

فرخی .


|| سوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نزد. (ناظم الاطباء). جهت . (اقرب الموارد) (ناظم الاطبا) (معجم متن اللغة). جانب . (اقرب الموارد). ناحیت . شطر. ج ، انحاء، نُحُوّ. || مثل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). همچون . مانند. (ناظم الاطباء). || آهنگ . قصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) ۞ (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). آهنگ . (دهار). || مقدار. (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). نزدیک ِ. قریب ِ. (یادداشت مؤلف ). در حدودِ : پس از آنجا بازگشت نحو پنج هزار مرد اسیر گرفت . (تاریخ سیستان ). تا ز آن حشریان اندر آن هزیمت نحو سه هزار مرد کشته شد. (تاریخ سیستان ). ج ، انحاء، نُحُوّ، نُحیّة. || (مص ) برگردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). برگرداندن کسی را از چیزی : نحا فلاناً عنه ؛ صرفه . (اقرب الموارد). || آهنگ کردن به سوی چیزی یا کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). قصد چیزی کردن . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از منتهی الارب ). قصد کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). آهنگ کردن . (دهار). || پیروی از کسی کردن . (از المنجد). همانند قصد کسی کردن : نحا نحو فلان ؛ قصد قصده . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). || بخمیدن به جانبی یا کج گردیدن در قوس خود. (از منتهی الارب ). مایل شدن به یکی ازدو طرف خویش یا منحنی شدن در قوس خود. (از اقرب الموارد). || برگردانیدن نظر به سوی کسی . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (از المنجد). چشم سوی کسی آوردن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نحو. [ ن َح ْوْ ] (ع اِ) (علم ...) علم اِعراب سخن عرب است ، یعنی آنچه بدان معرفت احوال کلمات عرب از اِعراب و اِفراد و ترکیب حاصل گردد. ...
نحو. [ ن ُ ح ُوو ] (ع اِ) ج ِ نَحْو. (اقرب الموارد). رجوع به نَحْو شود.
نحو یا جمله‌شناسی (به انگلیسی: Syntax) به دانش مطالعهٔ قواعد مربوط به نحوهٔ ترکیب و در کنار هم آمدن واژه‌ها به منظور ایجاد و درک جملات در یک زبان اطلا...
نحو (شیوه، قلق، روش): همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی: ادوین advin (پهلوی: adven) نحو (در دستور زبان) بخشی از دستور زبان سنتی که بر پا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
صرف و نحو. [ ص َ ف ُ ن َح ْوْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دو علمند از علوم ادبی که در تداول با یکدیگر ذکر می شوند. رجوع به کلمه ٔ صرف و کلمه ٔ ...
این سه واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اورجیتام ūrjitâm (سن: ūrjitam)**** فانکو آدینات 09163657861
نهو. [ ن َهَْ وْ ] (ع مص ) لغتی است در نهی . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). نهی کردن و بازداشتن . رجوع به نَهْی ْ شود.
نهو. [ ن َ هَُ وو ] (ع ص ) بازدارنده . بسیار بازدارنده . (از منتهی الارب ). نهی کننده . (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.