نحو
نویسه گردانی:
NḤW
نحو یا جملهشناسی (به انگلیسی: Syntax) به دانش مطالعهٔ قواعد مربوط به نحوهٔ ترکیب و در کنار هم آمدن واژهها به منظور ایجاد و درک جملات در یک زبان اطلاق میشود.
این شاخهٔ مهم از دستور هر زبان نظاممندی و خلاقیت فراوانی را طلب مینماید. درست است که انسانها میتوانند مجموعه کلمات یک جمله را با ترتیب گوناگونی در کنار هم قرار دهند ولی تمامی آنها جملات معنی دار نخواهد شد.
کتاب خرید دانشجو یک را.
یک دانشجو کتاب را خرید.
در اینجا، جملهٔ اول غیر مجاز است، ولی، دومی که درست همان مجموعهٔ کلمات را داراست، ساختاری قابل قبول از نظر قواعد و دستورات نحوی زبان فارسی را دارد.
جستارهای وابسته
صرف
منابع
نحو زبان فارسی بر پایه نظریه حاکمیت و مرجعگزینی، سیدعلی میرعمادی، تهران: انتشارات سمت، ۱۳۷۶
گفتارهایی در نحو، محمد راسخ مهند، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۸
Crystal D., The Cambridge Encyclopedia of Language, ۲nd edition, Cambridge University Press, 1996. ISBN 0-521-55967-7
O'Grady, W., Dobrovolsky, M., and aronoff, M., Contemporary Linguistic, An Introduction, ۲nd edition, St. Martin' Press, Inc., ۱۹۹۳. ISBN 0-312-06780-1
از ویکی پدیا
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نحو. [ ن َح ْوْ ] (ع اِ) راه .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طریق . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). طریقه . (ناظم الاطباء). || اسلو...
نحو. [ ن َح ْوْ ] (ع اِ) (علم ...) علم اِعراب سخن عرب است ، یعنی آنچه بدان معرفت احوال کلمات عرب از اِعراب و اِفراد و ترکیب حاصل گردد. ...
نحو. [ ن ُ ح ُوو ] (ع اِ) ج ِ نَحْو. (اقرب الموارد). رجوع به نَحْو شود.
نحو (شیوه، قلق، روش): همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی: ادوین advin (پهلوی: adven) نحو (در دستور زبان) بخشی از دستور زبان سنتی که بر پا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صرف و نحو. [ ص َ ف ُ ن َح ْوْ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دو علمند از علوم ادبی که در تداول با یکدیگر ذکر می شوند. رجوع به کلمه ٔ صرف و کلمه ٔ ...
این سه واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اورجیتام ūrjitâm (سن: ūrjitam)**** فانکو آدینات 09163657861
نهو. [ ن َهَْ وْ ] (ع مص ) لغتی است در نهی . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). نهی کردن و بازداشتن . رجوع به نَهْی ْ شود.
نهو. [ ن َ هَُ وو ] (ع ص ) بازدارنده . بسیار بازدارنده . (از منتهی الارب ). نهی کننده . (ناظم الاطباء).