گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نحیف نویسه گردانی: NḤYF نحیف . [ ن َ ] (اِخ ) نوروزعلی بیگ شاملو. او راست :فتادگان به فلک سر فرونمی آرندزمین به گرد سر آسمان نمیگردد.عشق زیاد مایه ٔ اندوه میشودتریاق کار زهر کند چون فزون خوری .(از تذکره ٔ صبح گلشن ص 511). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی نحیف نحیف . [ ن َ ] (ع ص ) لاغر. نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). خول . (ناظم الاطباء). مرد عاجز. (آنندراج ) (غیاث اللغ... نحیف نحیف . [ن َ ] (اِخ ) رازی چنی لال لکهنوئی . از پارسی گویان هند است و نزد میرزا فاخر مکین شاعری آموخته . او راست :وفا با بیوفا کردم چه کردم غلط... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود