اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نخود

نویسه گردانی: NḴWD
نخود. [ ن ُ خُدْ ] ۞ (اِ) ۞ نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام ).نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص .(دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب ). فوم :
به خوشه در از بهر بیرون شدن
چنان جمله شد ماش و منگ و نخود.

ناصرخسرو.


نخود و کشمش و پسته خرک و میوه ٔ تر
قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار.

بسحاق .


نخودی وقت پختن ازماشی
روی پیچید و گفت این چه کسی است .

پروین اعتصامی .


- نخود هر آش بودن ؛ فضول بودن ودر کار هر کس مداخله کردن و در هر جا که کاری است حاضر بودن . (فرهنگ نظام ).
- امثال :
مثل نخود در شله زرد .
|| بیست وچهاریک ِ مثقال . یک بیست وچهارم مثقال . یک مثقال بیست وچهار نخود است و شش نخود ربع مثقال است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
نخود الوندی . [ ن ُ خ ُ دِ اَل ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به لغت اصفهان ، زراوند مدحرج است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زراوند مدحرج ...
پی نخود سیاه فرستادن . [ پ َ / پ ِ ی ِ ن ُ / ن َ خوَ / خ ُ دِ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) بدنبال امری ناشدنی و صعب الحصول فرستادن .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۹/۰۹/۲۰
0
0

نخود، نخود پهلوی در سنسکریت به معنی دانۀ غلۀ به اندازۀ ناخن انگشت است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.