اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ندا

نویسه گردانی: NDʼ
ندا. [ ن َ ] (ع اِ) تری . نم . (غیاث اللغات ). رجوع به ندی شود. || پیه . شحم . (از بحر الجواهر). رجوع به ندی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ندا. [ ن ِ ] (از ع ، اِ) بانگ . فریاد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). آواز. (آنندراج ). ۞ اعلان . (ناظم الاطباء). نداء : می شنیدی ندای حق و جواب...
این واژه عربی نیست و در سنسکریت ندا nadâ از ریشه ی ند nad به معنی بانگ برآوردن، فریاد زدن، صدا کردن ساخته شده است و صرف آن چنین است: ندامی nadâmi ندا ...
نداء. [ ن ِ ] (ع اِ) بانگ . (مجمل ). صوت . آواز.صوت مجرد. مجرد آواز. نُداء. (المنجد). || دعاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). نُداء. (ال...
نداء. [ ن ُ ] (ع اِ) دعا. نِداء. || صوت . آواز. نِداء . (المنجد). رجوع به نِداء شود.
حرف واژه عربی می باشد و پارسی جایگزین، واج است؛ و ندا سنسکریت است: واج ندا ****فانکو آدینات 09163657861
ندا کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آوازکردن . خواندن . (ناظم الاطباء). آواز دادن . (یادداشت مؤلف ). خطاب کردن . صدا زدن . بانگ کردن : چرخ و ...
حرف ندا. [ ح َ ف ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف دعا. شمس قیس در عنوان حرف ندا و دعاآرد: الفی است که در اواخر اسامی معنی ندا دهد، چنا...
علی ندا. [ ع َ ن َ ] (اِخ ) برانی . نحوی بود. او راست : 1- شرح سنی المطالب لهدایةالطالب ، که در محرم سال 1291 هَ . ق . از تألیف آن فراغت ی...
صدا و ندا. [ ص ِ / ص َ وُ ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . بانگ و فریاد. داد و فریاد.
حروف ندا. [ ح ُ ف ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروفی که برای خواندن کس را بکار رود. و آن در عربی ، اء، یا، أیا، هیا، أی آمده است .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.