اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نرم گردن

نویسه گردانی: NRM GRDN
نرم گردن . [ ن َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از مطیع. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). محکوم . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). رام . (ناظم الاطباء). منقاد. فروتن . خاضع. خاشع. اغید. (یادداشت مؤلف ) :
نیست یک شیر رام گردن کش
که تو را رام و نرم گردن نیست .

مسعودسعد.


سوزنی در مدح وی با قافیه کشتی گرفت
قافیه شد نرم گردن گرچه توسن بود و گست .

سوزنی .


چو خر نرم گردن نگشتم از آن
ولیکن چو خر گشته ام سخت ایر.

سوزنی .


خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس
مریخ نرم گردن و کیوان فروتن است .

انوری .


دو شخص ایمنند ار تو آئی به جوش
یکی نرم گردن یکی سفته گوش .

نظامی (از آنندراج ).


نشستند بیدارمغزان روم
به مهر ملک نرم گردن چو موم .

نظامی (از آنندراج ).


و هَلُم َّ جَرّا تا به وقتی که خراسان و مازندران در زیر سنگ های بلای این آسیای گردان نرم گردن شدند. (جهانگشای جوینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
گردن نرم کردن . [گ َ دَ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن انداختن . (آنندراج ). مطیع و رام کردن . مطیع و منقاد کردن : روی مرا هجر کرد زردتر از زرگردن...
گردن نرم داشتن . [ گ َ دَن َ ت َ ] (مص مرکب ) اطاعت کردن . منقاد بودن : تا رعیت باشد به ظلم گردن نرم دارد و چون والی شود دست به ظلم دی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.