نرم گردن . [ ن َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) کنایه از مطیع. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرمانبردار. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). محکوم . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). رام . (ناظم الاطباء). منقاد. فروتن . خاضع. خاشع. اغید. (یادداشت مؤلف )
: نیست یک شیر رام گردن کش
که تو را رام و نرم گردن نیست .
مسعودسعد.
سوزنی در مدح وی با قافیه کشتی گرفت
قافیه شد نرم گردن گرچه توسن بود و گست .
سوزنی .
چو خر نرم گردن نگشتم از آن
ولیکن چو خر گشته ام سخت ایر.
سوزنی .
خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس
مریخ نرم گردن و کیوان فروتن است .
انوری .
دو شخص ایمنند ار تو آئی به جوش
یکی نرم گردن یکی سفته گوش .
نظامی (از آنندراج ).
نشستند بیدارمغزان روم
به مهر ملک نرم گردن چو موم .
نظامی (از آنندراج ).
و هَلُم َّ جَرّا تا به وقتی که خراسان و مازندران در زیر سنگ های بلای این آسیای گردان نرم گردن شدند. (جهانگشای جوینی ).