نزو
نویسه گردانی:
NZW
نزو. [ ن َزْوْ / ن ُ زُوو ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از زمین برجستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).وثب . وثوب . (المنجد) (از اقرب الموارد). نزاء. نزوان . (منتهی الارب ). و اسم از آن نِزاء و نُزاء است و آن در مورد حافر و ظلف و سباع گفته شود. (از اقرب الموارد). || جهیدن نر بر ماده و اسم از آن نِزاء است . (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد). || جهیدن خر از سر مستی و خوشی . (از المنجد). || حمله کردن . (یادداشت مؤلف ). || شیفته گردیدن . کشش کردن دل به کسی : نزا به قلبه ؛ شیفته ٔ وی گردید و کشش کرد به وی دل او. (منتهی الارب )؛ طمح و نازع الیه . (اقرب الموارد) (المنجد). نزوان . (اقرب الموارد). || جوش زدن می از آمیزش آب . (منتهی الارب ). || گران گردیدن . غلا. (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نزا الطعام ؛ غلا. (منتهی الارب ). نزوان . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نزو. [ ن َزْوْ ] (ع مص ) نزف . رفتن خون کسی . (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). نُزی َ الرجل نزواً؛ نُزِف َ. قال فی النهایة: «یقال : اصابه جرح فن...
نزوء. [ ن ُ ] (ع مص ) نَزْء. رجوع به نَزْء شود.
نضو. [ ن َ ض ْوْ ] (ع مص ) بیرون کشیدن جامه از کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کندن و دور کردن جامه از کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (...
نضو. [ ن ُ ض ُوو ] (ع مص ) دررفتن و درگذشتن تیر. || برکشیدن شمشیر. (از منتهی الارب ). || رفتن و محو شدن رنگ خضاب دست و پای و سر و ریش ،...
نضو. [ ن ِض ْوْ ] (ع ص ، اِ) آهن لگام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آهن لگام و دهنه . (ناظم الاطباء). آهن لگام ، بدون دوال . (از اقرب الموارد)...