گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نطق نویسه گردانی: NṬQ نطق . [ن َ ] (ع مص ) به آواز کلماتی را تکلم کردن که بر مفهوم دلالت کند. (از متن اللغة). نُطق ۞ . منطق . نطوق . (متن اللغة). رجوع به نُطق شود. || به روشنی بر چیزی دلالت کردن . نُطق ۞ . منطق . نطوق . (متن اللغة). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه واژه معنی نطق نطق . [ ن َ طِ ] (ع ص ) ناطق . (المنجد). نطق نطق . [ ن ُ ] (ع مص ، اِمص ) سخن گفتن . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (آنندراج ). بر زبان راندن ح... نطق نطق . [ ن ُ طَ ] (از ع ، اِمص ) صورت دیگری است از نُطق . سخن گفتن . چون و چرا کردن : نه در پیام تو لا گفته ام به هیچ طریق نه در رسالت او ... نطق نطق . [ ن ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ نطاق . رجوع به نطاق شود. || نواحیی از کوه که بعضی به روی بعضی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از من... نطق نطق . [ ن ُ طُ ] (اِ) در تداول ، نطق کشیدن ، دم زدن . جیک زدن . لب باز کردن . اندک اعتراضی کردن . گویند: از ترس هیچکس جرأت ندارد نطق بکشد. ... نطق زدن نطق زدن . [ ن ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) دم زدن . (یادداشت مؤلف ) : ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زندکه همچو صنع خدائی ورای ادراکی .حافظ. نطق زدن نطق زدن . [ ن ُ طَ زَ دَ ] (مص مرکب )سخن گفتن . دم زدن . سخنی بر زبان آوردن : گفته بودم که خود نطق نزنم خود بر آن عزم چیره کرده یمین ... حکه ٔ نطق حکه ٔ نطق . [ ح ِک ْ ک َ ی ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چگونگی آنکه دائم سخن گفتن خواهد. حرص گفتار. نطق کشیدن صدا برآوردن..نَطَق کشیدن نطق کردن نطق کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخنرانی کردن . سخن گفتن در انجمنی یا مجلسی برای گروهی . || خطبه خواندن . (از آنندراج از سفر... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود