نظر
نویسه گردانی:
NẒR
نظر. [ ن َ ] (ع مص ) درنگ کردن و مهلت دادن بر کسی . || فروختن چیزی را به مهلت . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نَظَر. (از متن اللغة). رجوع به نظر شود.
واژه های همانند
۱۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی است در صفاهان که دریاچه ای کلان دارد : دیده از سیل سرشکم رشک صددریاچه شدتا برخسار توای باغ نظر افتاد...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی بوده است در کازرون و ظاهراً منسوب به میرزا حسینقلی میربها فرمانفرماست . (از مقاله ٔ مصطفوی در مجله ٔ اطلا...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی است در شیراز که فعلا محل موزه ٔپارس شیراز است و از یادگارهای کریم خان زند (1163 -1193 هَ . ق .) بشمار میر...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی در قندهار که متعلق به علیمردان خان پسر گنجعلی خان حاکم زمان صفوی این شهر بوده است و مجمعالتواریخ از...
باغ نظر. [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) باغی در کرمان . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). باغی به کرمان که نظرعلی خان زند حاکم زمان زندیه در کرمان بن...
صاحب نظر. [ ح ِ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) باریک بین . روشندل . آگاه . بینا. دیده ور. بصیر. باهوش . آنکه به چشم دل در کارها نگرد : نیست برِ مردم صاحب نظ...
صرف نظر. [ ص َ ف ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) چشم پوشی . اغماض .گذشت . تعمیة. غمض عین . رجوع به صرف نظر کردن شود.
خدای نظر. [ خ ُ ن َ ظَ ] (اِخ ) قریه ای است بفاصله ٔ پانزده هزارگزی جنوب غربی بتخاک ولایت کابل به افغانستان با مختصات جغرافیایی زیر: طول ...
زخم نظر. [ زَ م ِ ن َ ظَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) چشم زخم . نظر زدن . صدمه ٔ نگاه : ز دست رفتم و بی دیدگان نمیدانندکه زخمهای نظر بر بصیر می آ...
کوته نظر. [ ت َه ْ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) کوتاه نظر. (فرهنگ فارسی معین ). ناعاقبت اندیش . (غیاث ). غافل : پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتندوه چه ما...