نعظ
نویسه گردانی:
NʽẒ
نعظ. [ ن َ ع َ ] (ع مص ) نعوظ. نَعظ. (منتهی الارب ). برخاستن ذکر. رجوع به نَعظ شود.
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
چینی ناز. (ص مرکب ) دارای ناز و کرشمه ٔ چینی . با کرشمه و غنج و دلال چون چینیان : گفت رومی عروس چینی نازکای خداوند روم و چین و طراز.نظام...
ناز کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) غنج . تدلل . (تاج المصادر بیهقی ). دلال . (دهار). داله . ادلال . عشوه گری . رجوع به ناز شود. || تفاخر. استکبار. ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ناز ونوز. [ زُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قر و غربیله . (یادداشت مؤلف ). ادا و اطوار. رجوع به ناز شود.
ناز و نوش . [ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عیش و نوش . خوشگذرانی : صبا به تهنیت پیر می فروش آمدکه موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد.حافظ.
ناز کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نازبردن . تحمل ناز کردن . رجوع به ناز شود : مستان کشند ناز زن قحبه نی مردمان عاقل هشیارش . ناصرخسرو.چ...
ناز نوروز. [ زِ ن َ ] (اِخ ) نام نوائی است از موسیقی . (برهان قاطع) (فرهنگ نظام ) (جهانگیری ) (شمس اللغات ) (انجمن آرا) (برهان جامع) : چو در پ...