نعم
نویسه گردانی:
NʽM
نعم . [ ن َ ] (ع مص ) برهنه پای آمدن . (از ناظم الاطباء). || (ق ) لغتی است در نَعَم . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نام نویسی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) ثبت نام کردن . نام نوشتن . ثبت اسم .
نام شکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بدنام : زیر فلک نیست هیچ جنس و گر هست هست بنوعی ز دهر نام شکسته . خاقانی .با نام شکستگان نشستن...
نام گرفته . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مشهور. نامی . معروف . نامور. سرشناس : گفتند مردی نام گرفته است . (تاریخ بیهقی ص 412).
نام گذاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) نام گذاشتن . نام نهادن . تسمیه .- شب نام گذاری ؛ ششمین شب تولد نوزاد را شب نامگذاری نوزاد گویند.|| ترجمه ....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نام اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) نام طلب . نامجو. طالب نام نیک . که در پی کسب نام نیک است . که طالب اندوختن نام نکوست . خوشنامی طلب . جویای ح...
نام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) اسم گذاشتن . تسمیه . نامیدن . نام گذاری . || خواندن . به نام خواندن . || نامزد کردن . (از ناظم الاطباء). || مش...
نام خواست . [ خوا / خا ] (اِخ ) پسر «هزاران » از سرداران تورانی است ، در یادگار زریران آمده است : «نبیند کس مر آن نامخواست هزاران را که آید و...
نام جستن . [ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) طلب نام و آوازه کردن . شهرت طلبی . || طلب جاه و مقام کردن . منصب طلبی . نام جوئی .
نام بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بیان کردن نام کسی . (ناظم الاطباء). یاد کردن . ذکر کردن اسم : بیاورد برزین می سرخ فام نخستین ز شاه جهان ...