اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نعم

نویسه گردانی: NʽM
نعم . [ ن ُ ] (ع اِمص ، اِ) نازکی و نرمی و نیکوئی . (از غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || خوشی عیش . (یادداشت مؤلف ): یوم نعم ؛ یوم رغد و طرب . (المنجد).مقابل بؤس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة) (مهذب الاسماء). گویند: یوم نعم و یوم بؤس . (اقرب الموارد). ج ، اَنعم :
بدو گفت کای زاده ٔ فیلقوس
همت بزم و رزم است و هم نعم و بوس .

فردوسی .


گهی بخت گردد چواسب شموس
به نعم اندرون زفتی آردت بوس .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
نام بر کنار گرفتن . [ ب َ ک ِ گ ِ رِت َ ] (مص مرکب ) معدوم و ناپدید شدن . (ناظم الاطباء).
نام در آب فروشدن . [ دَ ف ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گم شدن . ناپدید شدن . (ناظم الاطباء). فراموش و متروک گشتن : زهی حیدردلی کز روی مردی ۞ به ...
نام یزدان خواندن . [ م ِ ی َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) نام یزدان خواندن بر کسی ، رفع چشم بد یا اظهار تحسین و اعجاب را نام خدا بر زبان آوردن ،...
نام زیر و زبر کردن . [ رُ زِ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از محو و ناپدید کردن نام . (بهار عجم ) (از آنندراج ) : نامه ٔ معرب به کسر دشمن و فتح...
نام از شکم افتادن . [ اَ ش ِ ک َ اُ دَ ] (مص مرکب ) نابوده و معدوم شدن . (ناظم الاطباء).
نگاه کنید به فرهنگ واژه های پهلوی و واژه های اوستایی در همین لغت نامه
آلندا نام دختر و منسوب به رودخانه آلند است که از کوههای مرزی ایران و ترکیه سرچشمه می گیرد و این رود در یکی از دهستانهای هفتگانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان ...
در اخترشناسی، به جای به کارگیری نام های برگرفته از سنسکریت، نام های عربی: دبه، مراق، مغرز، فخذ، جون، عناق و قائد را به کار برده اند. جایگزین پارسی آنه...
ماتون= mãtun مِهر، هفتمین ماه سال ماتیان= mãtiãn مهم، اصلی، اساسی ماتیکان= mãt-ik-ãn ـ1ـ (= مَتیان) کتاب 2ـ مهم، اصلی، اساسی ماتیگان= mãt-ig-ãn (= ...
نگاه کنید به: نام پارسی ستارگان خرس بزرگ در همین لغتنامه.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۴ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.