اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نعمة

نویسه گردانی: NʽM
نعمة. [ ن ِ م َ ] (ع اِمص ، اِ) دست و دسترس نیکو. (از منتهی الارب ). آنچه از روزی و مال و جز آن که نصیب آید. (از اقرب الموارد). یدالبیضاء الصالحة. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || نعمةاﷲ؛ آنچه خدا به بنده عطا کند از چیزهائی که غیر از آن مورد آرزوی او نیست . (از اقرب الموارد). || نیکی . ناز. (منتهی الارب ). خفض . دعة. (متن اللغة). || مال . (منتهی الارب ) (متن اللغة). واسعالنعمة؛ واسعالمال . (اقرب الموارد). || منت . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد). صنیعت . (متن اللغة) (اقرب الموارد). || سرور. شادمانی . (منتهی الارب ). مسرت . (تاج العروس ) (متن اللغة)(اقرب الموارد). || آسودگی . تن آسانی . (منتهی الارب ). || نیکوئی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). آنچه کرده شود از نیکوئی در حق کسی . (منتهی الارب ). انعام . (تاج العروس ) (متن اللغة). ج ، نعم ،اَنعُم ، نِعمات ، نِعِمات . در تمام معانی رجوع به نعمت شود. || (مص ) دارای رفاهیت و آسایش گردیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مَنعَم . (اقرب الموارد). || وسعت یافتن و خوش و نیکو شدن زندگی . مَنعَم . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نَعمَة. (متن اللغة). || روشن شدن دیده به دیدار کسی . نَعمَة. مَنعَم . (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
وقف نامه . [ وَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سند یا قباله ٔ وقف که در آن نام ملک یا املاک موقوفه و اسم واقف و محل و خصوصیات رقبات و چگونگی مصار...
هبه نامه . [ هَِ ب َ / ب ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) بخشش نامه . (ناظم الاطباء). در اصطلاح ، قباله ای است که بر طبق آن ، واهب مالی یا چیزی را (عی...
نامه آور. [ م َ / م ِ وَ ] (نف مرکب ) کسی که مکتوب می آورد. پیک . قاصد. (ناظم الاطباء). آورنده ٔ نامه . نامه آورنده . نامه بر.
نامه دان . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) جزوکش . جزودان . تبنگوئی که مکتوبات را در آن میگذارند. (ناظم الاطباء).
لغت نامه . [ ل ُ غ َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فرهنگ . دیکسیونر ۞ . کتاب لغت . قاموس اللغة : اردشیربن دیلمسپار النجمی الشاعر از من که ابومنصور علی...
لقب نامه . [ ل َ ق َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) فرمان لقب . || دارنده ٔ فرمان لقب : بدان کیمیا ماریه میر گشت لقب نامه ٔ علم اکسیر گشت .نظامی .
گاه نامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ۞ تقویم ، و پهلوی آن گاهنامک است .
مرغ نامه . [ م ُ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) کتاب در علم مرغ داری . (یادداشت مرحوم دهخدا).
نامه ٔ عمل . [ م َ / م ِ ی ِ ع َ م َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نامه ٔ اعمال : ملک از بهرنامه ٔ عملت خویشتن وقف کرده بر تهلیل . انوری .رجوع به ...
نامه نگار. [ م َ / م ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نامه نویس . نگارنده ٔ نامه . رجوع به نامه نویس شود. || روزنامه نگار. مدیر یا نویسنده ٔ جریده .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.