اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نعی

نویسه گردانی: NʽY
نعی . [ ن َع ْی ْ ] (ع اِ) خبر مرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(مهذب الاسماء). نَعی ّ. (منتهی الارب ). || (مص ) خبر مرگ مرده را به کسی دادن . خبر مرگ کسی دادن . (از منتهی الارب ). خبر مرگ کسی دادن . (از زوزنی ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نَعی ّ. نُعیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || آشکار کردن گناهان کسی را. (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). بازنمودن و ظاهر ساختن گناهان کسی را بر او. (از اقرب الموارد). بدی های کسی را فاش گفتن . فاش کردن سیآت کسی . نَعی ّ. نُعیان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || فراخواندن قوم را برای دفن مرده ای . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نای لامان . [ ی ِ ] (اِخ ) قلعه ای بوده است در زابلستان . رجوع به تاریخ سیستان ص 216 شود.
نای سرغین . [ ی ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به سرغین شود : خروش آمد و ناله ٔ گاودم دم نای سرغین و روئینه خم .فردوسی .چو آمد به نزد...
رویینه نای . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بوق برنجین . (ناظم الاطباء). ساز و نی که از روی سازند.
نای دمیدن . [دَ دَ ] (مص مرکب ) نای زدن . شیپور زدن : تبیره هم آواز شد با درای چو صور قیامت دمیدند نای .نظامی .
نای نبردی . [ ی ِ ن َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) نای نبرد. رجوع به نای نبرد شود : ز نای نبردی برآمد خروش غو کوس در لشکر افکند جوش . اسدی .چ...
نای برکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) نای نواختن . نای دمیدن . شیپور زدن : بفرمود تا برکشیدندنای همان سنج و شیپور و هندی درای . فردوسی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.